ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است

ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است

صیدی که دل خلق جهان بود بدامش
المنته لله که امروز بدامست

ازطاق دو ابروی تو ای کعبهٔ مقصود
خلقی بگمانند که محراب کدامست

چشم تو اگر خون دلم ریخت عجب نیست
او را چه توان گفت که او مست مدامست

خسرو که سلامت نکند عیب مگیرش
عاشق که ترا دید چه پروای سلامست

#امیرخسرو_دهلوی
دیدگاه ها (۶)

این شبهایادت را با مهتابدر اغوش میکشمامید انکهحسودی کرده :بر...

یک دوست می خواهم از جنس شکوفه های بهارنارنج حیاط خانه ی پدری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط