توی شلوغی چهارراه یهو وایساد روشو کرد بهم گفت

توی شلوغی چهارراه یهو وایساد روشو کرد بهم گفت:
دیدی توی فیلم‌های ترسناک، ترسناک‌ترین لحظه‌ها همون جاهاییه که هیچ موزیک متنی نیست، همه جا تاریکه یه ســکوت دیوونه‌ کننده و صـــدای نفس‌هایی که میلرزه و بعد بوووم‌، شاید افتادن اون اتفاق‌، بسته‌شدن اون در، یا دیدن اون صحنه‌ی ترسناک، توی یه شرایط پر سر و صدا تر وقتی دارن همه شام میخورن یا توی یه ترافیک که صدای بوق همه ی ماشین ها رو در آورده اونقدرا هم نفست رو بند نیاره ...

کلا میخواستم بهت بگم حرف های ترسناکت رو هروقت خواستی بگی توی شلوغی ها بهم بزن ، وسط چهارراه یا درست وقتی توی یه مهمونی داریم بلند می خندیم اصلا مهم نیست چقدر گند بزنه به روزم ، میدونی تو نمیفهمی شنیدن جمله های ترسناک شب ها توی تاریکی و یه سکوت دیوونه کننده چقدر میتونه نفست رو بند بیاره ، میتونی تا آخر عمرت دیگه مهمونی نری یا میتونی مسیرت رو عوض کنی و دیگه از اون چهارراه رد نشی ، اما هیچوقت نمیتونی تمام شب های عمرت رو از زندگیت حذف کنی ، هیچوقت نمیتونی خودت رو گول بزنی که اشتباه شنیدی بخاطر سر و صدای ماشین ها یا بلند بودن صدای ضبط یا خوردن قاشق و چنگال های بقیه به بشقابشون ...

جمله های ترسناک توی تاریکی انقدر واضح ضبط میشن که هزاربار هم میتونی توی تاریکی هرشبت صداشون بپیچه توی گوشت و باز ازشون بترسی .. خواستی بری توی روشنایی ها برو ، توی شلوغی.
دیدگاه ها (۳)

همه یِ ما باید کسی را داشته باشیم که وقتی یک روز ، روزِ ما ن...

شبی که آماده می شدم برای آن جراحی معروف؛ پزشک جراح کنارم نشس...

📝 یه روزایی توو زندگی هست که هر چی جلوتر میری، به گذشته نزدی...

آخرین مطلبم و آخرین حرفم به عنوان یه دوست که تا حالا هیشکدو...

𝗣𝗮𝗿𝘁𝟭 _ خون‌آشام منمن کیم ا.ت هستم...دختر طردشده‌ی خانواده‌ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط