"انتقام شجاعانه "
"انتقام شجاعانه "
اپیزود ۴
رفتم سمت میزش " اسم گنگی که توشی چیه ؟ " حتی نگامم نکرد " دختر قبول نمیکنن؟ " بازم بهم اهمیت نداد " چرا نمیگی ؟" هنوزم سرش تو اون کتاب کوفتی بود نمیدونم واقعا تو اون کتاب چیه هچ بیخیال شدم رفتم نشستم رو صندلی خودم و سرمو کردم تو کتاب
حاجی این چه لذتی داره واقعا؟ فقط میخواد رو مخ من بره پسره ی عنتر
هچ دیگه راهی نداشتم جز اینکه تعقیبش کنم تصمیم گرفتم آخر مدرسه جلوی کلاس وایسم تا بیرون بیاد و برم دنبالش شاید فهمیدم تو کدوم گنگیه جلوی در وایسادم یه پسر با موهای بلوند و مدل موی زشت وارد کلاس شد نمیدونم چیشد
چند دقیقه بعد اومد بیرون و یکم بعد باجی اومد بیرون افتادم دنبال باجی و مواظب بودم متوجه حضورم نشه
به یه کوچه که رسیدیم وایساد و انگار داشت چیزی رو تماشا میکرد چند لحظه بعد رفت جلو و گفت " اون دوست منه و هرکی با اون در بیوفته باید به فکر مرگش باشه " و گرفت چند تا بچه دبیرستانی قوی هیکل رو مثل مورچه زیر پاش له کرد " واو چه خفنه پدسگ "
یه دفعه گوشیم زنگ خورد دوییدم کوچه اونوری مامانم بود
" الو سلام مامان"
" سلام عزیزم خوبی ؟ "
"آره مامان خوبم تو خوبی "
" تو خوب باشی منم خوبم دخترم . مدرسه خوبه ؟ خوب غذا میخوری ؟ خدمتکارا خوبن ؟"
" آره مامان همچی خوبه "
" خوشحالم که همچی خوبه .کجایی ؟"
" اومدم بستنی بخرم "
" عزیزم اینقد که تو بستنی میخوری بستنی شدی قند میگیری "
" باشه مامان دیگه نمیخورم "
" خوبه عزیزم کاری نداری ؟"
" نه مامان خدافظ "
" خداف..."
زود رو مامانم قطع کردم برگشتم به همون کوچه کسی اونجا نبود
یه دفعه صدای کلفت یه پسر اومد " دختر کوچولو کاری داری " میخواستم برم که چند نفر اومدن جلو " کجا به سلامتی " با عصبانیت گفتم " ته جهنم میای ؟ " گفتن " خب حالا چرا وحشی میشی " و سعی کرد پامو لمس کنه که دستش رو پیچوندم گفتم " از سر رام برو کنار تا دهنتو سرویس نکردم " گفتن " ببین دختر کوچولو ما نمیگیم دختری میگیریم میزنیمت عر عر کنی " یه صدا از پشتم اومد " اینقدر بی وجدان شدین که به یه دختر دست درازی میکنین ؟ " باجی بود " آره مشکلیه؟ " باجی گفت آره فک کنم مشکلیه " و گرفت مث سگ زدشون میخواستم یه کمک کنم رفتم جلو که یکی با میله زد تو کمرم احساس میکردم دارم از هوش میرم...
اپیزود ۴
رفتم سمت میزش " اسم گنگی که توشی چیه ؟ " حتی نگامم نکرد " دختر قبول نمیکنن؟ " بازم بهم اهمیت نداد " چرا نمیگی ؟" هنوزم سرش تو اون کتاب کوفتی بود نمیدونم واقعا تو اون کتاب چیه هچ بیخیال شدم رفتم نشستم رو صندلی خودم و سرمو کردم تو کتاب
حاجی این چه لذتی داره واقعا؟ فقط میخواد رو مخ من بره پسره ی عنتر
هچ دیگه راهی نداشتم جز اینکه تعقیبش کنم تصمیم گرفتم آخر مدرسه جلوی کلاس وایسم تا بیرون بیاد و برم دنبالش شاید فهمیدم تو کدوم گنگیه جلوی در وایسادم یه پسر با موهای بلوند و مدل موی زشت وارد کلاس شد نمیدونم چیشد
چند دقیقه بعد اومد بیرون و یکم بعد باجی اومد بیرون افتادم دنبال باجی و مواظب بودم متوجه حضورم نشه
به یه کوچه که رسیدیم وایساد و انگار داشت چیزی رو تماشا میکرد چند لحظه بعد رفت جلو و گفت " اون دوست منه و هرکی با اون در بیوفته باید به فکر مرگش باشه " و گرفت چند تا بچه دبیرستانی قوی هیکل رو مثل مورچه زیر پاش له کرد " واو چه خفنه پدسگ "
یه دفعه گوشیم زنگ خورد دوییدم کوچه اونوری مامانم بود
" الو سلام مامان"
" سلام عزیزم خوبی ؟ "
"آره مامان خوبم تو خوبی "
" تو خوب باشی منم خوبم دخترم . مدرسه خوبه ؟ خوب غذا میخوری ؟ خدمتکارا خوبن ؟"
" آره مامان همچی خوبه "
" خوشحالم که همچی خوبه .کجایی ؟"
" اومدم بستنی بخرم "
" عزیزم اینقد که تو بستنی میخوری بستنی شدی قند میگیری "
" باشه مامان دیگه نمیخورم "
" خوبه عزیزم کاری نداری ؟"
" نه مامان خدافظ "
" خداف..."
زود رو مامانم قطع کردم برگشتم به همون کوچه کسی اونجا نبود
یه دفعه صدای کلفت یه پسر اومد " دختر کوچولو کاری داری " میخواستم برم که چند نفر اومدن جلو " کجا به سلامتی " با عصبانیت گفتم " ته جهنم میای ؟ " گفتن " خب حالا چرا وحشی میشی " و سعی کرد پامو لمس کنه که دستش رو پیچوندم گفتم " از سر رام برو کنار تا دهنتو سرویس نکردم " گفتن " ببین دختر کوچولو ما نمیگیم دختری میگیریم میزنیمت عر عر کنی " یه صدا از پشتم اومد " اینقدر بی وجدان شدین که به یه دختر دست درازی میکنین ؟ " باجی بود " آره مشکلیه؟ " باجی گفت آره فک کنم مشکلیه " و گرفت مث سگ زدشون میخواستم یه کمک کنم رفتم جلو که یکی با میله زد تو کمرم احساس میکردم دارم از هوش میرم...
۳.۲k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.