⭕️ بلاها ارزش سوگند دارند ⭕️
⭕️ بلاها ارزش سوگند دارند ⭕️
الهی به دلهای افروخته
به جانهای از عاشقی سوخته
به آهی که بر جانی آتش زده
به جانی که سوزد چو آتشکده
به اشکی که در ماتمی ریخته
چو گوهر به مژگانی آویخته
به چشمی که از غم در آن خواب نیست
به جانی که یکدم در او تاب نیست
به لبخند تلخ تهیدست ها
به فریاد از عاشقی مست ها
به هرکس که سوزی است در جان او
به دردی که مرگ است درمان او
به آن مادر پیر دل سوخته
که چشمش به راه پسر دوخته
به پائی که پوینده راه توست
به دستی که هر شب به درگاه تست
به هر نوعروسی که ناکام مرد
به پر بسته مرغی که در دام مرد
به پیر تهیدست با آبروی
به زنهای غمگین آشفته موی
به دردی که در سینه ها خفته است
به رازی که در سینه ناگفته است
به بیمار آشفته از دردها
به اندوه فقر جوانمردها
به انعام خود سرفرازیم ده
ز دیگر کسان بی نیازیم ده
خدایا به خون شهیدان تو
به آیات جانبخش قران تو
به آه سحر خیز شب آشنا
به بیمار با سوز تب آشنا
به آن دل که از غصّه ویرانه است
به آن زن که آهش غریبانه است
به شبناله ی بینوایان پیر
به طفل یتیمی که ناخورده شیر
به عشقی که با شرم آمیخته
به اشکی که در عاشقی ریخته
به مردی که شرمنده و خسته پای
به دست تهی رو نهد بر سرای
به اشک جوانان پرهیزگار
که ریزد زبیم تو در شام تار
به شب های تلخ دل افسردگان
به بانگ عزای جوان مردگان
به موئی که از غم پریشان شده
به رویی که در گریه پنهان شده
به آن واپسین دم که هنگام مرگ
جوانی خورد جرعه از جام مرگ
به شبناله ی مادری دردناک
که دارد عزیزی در آغوش خاک
به آن بی پناهی که در بی کسی
بنالد که یکدم به دادش رسی
بده بخت آنم که یاری کنم
ز غمخوارگان غمگساری کنم
الهی به اندوه پیغمبران
به دلهای تابان دین پروران
*(امامان معصوم پاکیزه خوی
جهان را مدار و به دین آب روی)
به زندانیانی که در (حسرتند)
به آوارگانی که در غربتند
به آن دل که در آن به جز آه نیست
به جانی که از شادی آگاه نیست
به آخر دم مادری دل پریش
که گرید به فرزند تنهای خویش
به آنان که از غصّه آکنده اند
به غربت به هر سو پراکنده اند
به بیمار حیران مرگ انتظار
به بدرود محکوم در پای دار
به طفلی که آهیش در سینه است
و تنها کس او در آئینه است
سیه جامه پوشد زشام سیاه
به شب شیر نوشد ز پستان ماه
بخسبد غریبانه در سوز تب
به آهنگ لالایی مرغ شب
بدان شام سردی که عریان تنی
شود گرم با یاد پیراهنی
به صبح یتیمان شب زنده دار
به شام غریبان بی غمگسار
ببخشا مرا دولت بندگی
که فردا نگریم ز شرمندگی
مهدی سهیلی
* این بیت توسط نگارنده افزوده شد.
https://t.me/AavaoNava
الهی به دلهای افروخته
به جانهای از عاشقی سوخته
به آهی که بر جانی آتش زده
به جانی که سوزد چو آتشکده
به اشکی که در ماتمی ریخته
چو گوهر به مژگانی آویخته
به چشمی که از غم در آن خواب نیست
به جانی که یکدم در او تاب نیست
به لبخند تلخ تهیدست ها
به فریاد از عاشقی مست ها
به هرکس که سوزی است در جان او
به دردی که مرگ است درمان او
به آن مادر پیر دل سوخته
که چشمش به راه پسر دوخته
به پائی که پوینده راه توست
به دستی که هر شب به درگاه تست
به هر نوعروسی که ناکام مرد
به پر بسته مرغی که در دام مرد
به پیر تهیدست با آبروی
به زنهای غمگین آشفته موی
به دردی که در سینه ها خفته است
به رازی که در سینه ناگفته است
به بیمار آشفته از دردها
به اندوه فقر جوانمردها
به انعام خود سرفرازیم ده
ز دیگر کسان بی نیازیم ده
خدایا به خون شهیدان تو
به آیات جانبخش قران تو
به آه سحر خیز شب آشنا
به بیمار با سوز تب آشنا
به آن دل که از غصّه ویرانه است
به آن زن که آهش غریبانه است
به شبناله ی بینوایان پیر
به طفل یتیمی که ناخورده شیر
به عشقی که با شرم آمیخته
به اشکی که در عاشقی ریخته
به مردی که شرمنده و خسته پای
به دست تهی رو نهد بر سرای
به اشک جوانان پرهیزگار
که ریزد زبیم تو در شام تار
به شب های تلخ دل افسردگان
به بانگ عزای جوان مردگان
به موئی که از غم پریشان شده
به رویی که در گریه پنهان شده
به آن واپسین دم که هنگام مرگ
جوانی خورد جرعه از جام مرگ
به شبناله ی مادری دردناک
که دارد عزیزی در آغوش خاک
به آن بی پناهی که در بی کسی
بنالد که یکدم به دادش رسی
بده بخت آنم که یاری کنم
ز غمخوارگان غمگساری کنم
الهی به اندوه پیغمبران
به دلهای تابان دین پروران
*(امامان معصوم پاکیزه خوی
جهان را مدار و به دین آب روی)
به زندانیانی که در (حسرتند)
به آوارگانی که در غربتند
به آن دل که در آن به جز آه نیست
به جانی که از شادی آگاه نیست
به آخر دم مادری دل پریش
که گرید به فرزند تنهای خویش
به آنان که از غصّه آکنده اند
به غربت به هر سو پراکنده اند
به بیمار حیران مرگ انتظار
به بدرود محکوم در پای دار
به طفلی که آهیش در سینه است
و تنها کس او در آئینه است
سیه جامه پوشد زشام سیاه
به شب شیر نوشد ز پستان ماه
بخسبد غریبانه در سوز تب
به آهنگ لالایی مرغ شب
بدان شام سردی که عریان تنی
شود گرم با یاد پیراهنی
به صبح یتیمان شب زنده دار
به شام غریبان بی غمگسار
ببخشا مرا دولت بندگی
که فردا نگریم ز شرمندگی
مهدی سهیلی
* این بیت توسط نگارنده افزوده شد.
https://t.me/AavaoNava
۲۱.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.