"لجبازی"
"لجبازی"
part:5
جیمین:سلام اقای جئون از شما بابت اینکه من رو برای این مقام انتخاب کردید واقعا ممنونم و هیچ وقت کاری نمیکنم و از انتخابتون پشمون بشید
مدیر:مرسی پسرم حالا برید سر کلاستون دیر شد
هوففف واقعا شانس آوردم که لو نرفتم ولی قطعا تو زنگ های بعدی لو میرم
رفتم نشستم سر نیمکت و منتظر موندم تا اون مرتیکه بیاد
۵ دقیقه بعد
جیمین:سلام بچه ها صفحه بیست کتاب ریاضی تون رو وا کنید تا من بیام خانوم کیم بفرمایید بیرون
ا.ت:چشم(استرس)
واییی خاک تو سرت ا.ت چرا این کار رو میکنی که بعدا پشیمون بشی با استرس رفتم بیرون که جیمین گفت:
جیمین:یعنی واقعا با این سنت خجالت نمیکشی همچین کاری کردی(عصبی)
ا.ت:خب اون موقع....
جیمین:دلیل نداری نه(بلند)
ا.ت:(سرش رو انداخت پایین)
جیمین:الان که زنگه درسه ولی زنگ تفریح تشریف میاری دفتر مدیر تا بفهمی که دیگه از این کار ها نکنی(پوزخند)
ا.ت:..چ.چشم
۱ ساعت بعد
زنگ خورد منم با استرس به سمت دفتر مدیر رفتم
در زدن و وارد دفتر شدم
جیمین:خب با تو چیکار کنیم
ا.ت:.....
جیمین:دو تا انتخاب داری یکی اینکه بیای تو اسباب کشی من تمام کار ها رو تو انجام بدی یکی اینکه به مدت ۳ روز از مدرسه اخراج بشی
ویو ا.ت
آخه ...من بگم چی بشی اگه اخراج بشم مامانم خفه ام میکنه پس...
ا.ت:تو اسباب کشیت کمکت میکنم
جیمین:باشه پس امروز ساعت۵ بیا به این آدرسی که برات میفرستم
ا.ت: مگه شمارم رو داری(تعجب)
جیمین:چقدر خنگی خب شمارت تو دفتر مدیریت هست دیگه
ا.ت:باشه
۹ ساعت بعد
لباسم رو تن کردم و موهام رو بافتم یکم آرایش کردم خیلی خوشگل و کیوت شده بودم کفشای گربه ایم رو پوشیدم و یه تاکسی گرفتم و به سمت آدرسی که داده بود حرکت کردم خداروشکر امروز مامانم تا دیر وقت سر کار بود کم کم داشتیم میرسیدیم محله خیلی قشنگی خونه داشت چون فصل پاییز بود برگ ها ریخته بودن رو زمین و زیبایی محله شون رو بیشتر کرده بود
همین جوری به زیبایی نگاه میکردم که تاکسی ران گفت:
راننده:رسیدیم
ا.ت:ممنونم بفرماید اینم پولتون
راننده: مرسی
خونه اش خیلی قشنگ بود برام جای تعجب داشت که چرا همچین خونه ای رو میخواد بفروشه زنگ رو زدم و به ثانیه نکشید که در باز شد
جیمین:از دری که رو به روتِ بیا تو
ا.ت:باشه
ادامه دارد.....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:5
جیمین:سلام اقای جئون از شما بابت اینکه من رو برای این مقام انتخاب کردید واقعا ممنونم و هیچ وقت کاری نمیکنم و از انتخابتون پشمون بشید
مدیر:مرسی پسرم حالا برید سر کلاستون دیر شد
هوففف واقعا شانس آوردم که لو نرفتم ولی قطعا تو زنگ های بعدی لو میرم
رفتم نشستم سر نیمکت و منتظر موندم تا اون مرتیکه بیاد
۵ دقیقه بعد
جیمین:سلام بچه ها صفحه بیست کتاب ریاضی تون رو وا کنید تا من بیام خانوم کیم بفرمایید بیرون
ا.ت:چشم(استرس)
واییی خاک تو سرت ا.ت چرا این کار رو میکنی که بعدا پشیمون بشی با استرس رفتم بیرون که جیمین گفت:
جیمین:یعنی واقعا با این سنت خجالت نمیکشی همچین کاری کردی(عصبی)
ا.ت:خب اون موقع....
جیمین:دلیل نداری نه(بلند)
ا.ت:(سرش رو انداخت پایین)
جیمین:الان که زنگه درسه ولی زنگ تفریح تشریف میاری دفتر مدیر تا بفهمی که دیگه از این کار ها نکنی(پوزخند)
ا.ت:..چ.چشم
۱ ساعت بعد
زنگ خورد منم با استرس به سمت دفتر مدیر رفتم
در زدن و وارد دفتر شدم
جیمین:خب با تو چیکار کنیم
ا.ت:.....
جیمین:دو تا انتخاب داری یکی اینکه بیای تو اسباب کشی من تمام کار ها رو تو انجام بدی یکی اینکه به مدت ۳ روز از مدرسه اخراج بشی
ویو ا.ت
آخه ...من بگم چی بشی اگه اخراج بشم مامانم خفه ام میکنه پس...
ا.ت:تو اسباب کشیت کمکت میکنم
جیمین:باشه پس امروز ساعت۵ بیا به این آدرسی که برات میفرستم
ا.ت: مگه شمارم رو داری(تعجب)
جیمین:چقدر خنگی خب شمارت تو دفتر مدیریت هست دیگه
ا.ت:باشه
۹ ساعت بعد
لباسم رو تن کردم و موهام رو بافتم یکم آرایش کردم خیلی خوشگل و کیوت شده بودم کفشای گربه ایم رو پوشیدم و یه تاکسی گرفتم و به سمت آدرسی که داده بود حرکت کردم خداروشکر امروز مامانم تا دیر وقت سر کار بود کم کم داشتیم میرسیدیم محله خیلی قشنگی خونه داشت چون فصل پاییز بود برگ ها ریخته بودن رو زمین و زیبایی محله شون رو بیشتر کرده بود
همین جوری به زیبایی نگاه میکردم که تاکسی ران گفت:
راننده:رسیدیم
ا.ت:ممنونم بفرماید اینم پولتون
راننده: مرسی
خونه اش خیلی قشنگ بود برام جای تعجب داشت که چرا همچین خونه ای رو میخواد بفروشه زنگ رو زدم و به ثانیه نکشید که در باز شد
جیمین:از دری که رو به روتِ بیا تو
ا.ت:باشه
ادامه دارد.....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۱۰.۱k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.