به این مجسمه سازی که قلبش از سنگ است

به این مجسمه سازی که قلبش از سنگ است
بگو تو را بتراشد که من دلم تنگ است!

به سقف آبی پرواز اعتمادی نیست
که آسمان من و تو هزار و یک رنگ است

شبی کنار در خانه ی جنون بنشین
سرود گریه ی دیوانگان خوش آهنگ است

چرا زمانه مرا پایبند عشق تو کرد!؟
برای بی پر و بالی چو من قفس ننگ است

در این مجسمه جای تبسمت خالی ست
میان شهر سر بوسه ی لبت جنگ است

سر قرار بیا تا دلم نرفته ز دست
اگر چه فاصله ی ما هزار فرسنگ است

دیدگاه ها (۲)

ای فراموشیِ تو فرضِ محالِ قَلَمَممانده تصویر تو در صور خیال ...

ازچه می نالی،مگر عاشق نبودم تا به حال؟خاطرت ، رنج مرا تا چند...

سهم من بودی، ولی دنیا تو را از من گرفت چون زلیخایی که عشقش ب...

وقتی تورا از این دل تنگم خدا گرفتبا من تمام عالم و آدم عزا گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط