سلام

سلام
سلام
سلام
خوبین
من امشب اهنگ گذاشته بودم
دراز کشیده بودم
که داستان جالبی رو ساختم یه خلاصه ای میگم که لپ ماجرا بگیرید
یه دختری به اسم کاترینا بود که یه دوستی سه نفره با جک و سارا داشتن به چند ماهی میشد که به انسان ها قدرت های مثل اتیش و طبیعت ، سنگ ، باد ، برق و اب داده شده بودن و ادمایی که این موهبت ها بیش از حد بهشون داده میشده میتونستن که توی سازمانی به اسم g.m.k برن و مثل ابر قهرمان ها باشن کاترین موهبت داشت ولی خیلی کم در سطح دفاعی نبود و دوستاش جک سارا هم که از فرصت استفاده کردن و اونو تنها گذاشتن و کاترین هم میره که دلیل بپرسه که جک سارا هم عصبانی میشن و به کاترین حمله میکنن جک موهبت اتش و سارا هم باد کاترین هم طبیعت که در سطح ساخت بوده اونام سطح حمله رو داشتن به هم حمله میکنن و کاترین فقط میتونسته برای خودش دفاع بکنه یهویی میوفته و به نظر میومده که مرده پامیشه اونا و میخندیدن لبخند شون خشک میشه کاترین با چشمای بسته و بدن شل به بالا میره یه نوری به روشنایی خورشید اونجا رو فرا میگیره کاترین با چشایی سفید بدون قرنیه با صورت بدون احساس ....
خیلی طولانی شد ۲۰ تا لایک بگیره این پست بقیه شو میزارم
دیدگاه ها (۰)

چشمام دستام سرم دارن پودر میشنزمانش باگ نیسنمرهلایک؟

ارت جدید بعد سال ها لایک بفرمااا

بیو مامائو

سلامفکت من کاگویام =/این یکی از ارت های قدیمیمه ووواون قدر ا...

پارت اول : شروع یک داستان

part¹¹ عاشق یک جاسوس شدمویو آنیا* از حرفهای دامیان جا خوردم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط