پارت ۹...
عشق ممنوعه...
جیمین :
داشتیم خوراکی و نوشیدنی میخوردیم یکم مست شدم ولی بیشتر نخوردم چون نمیخواستم کار دست خودم بدم . خواستم بلند شم برم اب بخورم که تهیونگ نذاشت تکون بخورم و کشیدم تو بغل خودش معلوم بود مسته .
تهیونگ : جیمین .
جیمین : بله.
تهیونگ : خیلی لازمت دارم .
جیمین : چ..چی؟
کوک : نتونستم تحمل کنم و رفتم روش و لباشو بوسیدم .
جیمین : تا اومدم تکون بخورم کوک به لبامو حمله کرد آیش چرا زورم بهش نمیرسه !
تهیونگ :
دکمه ی لباسشو باز کردم و رو گردنش کیس مارک گذاشتم .
جیمین :
نمیخوام انکار کنم واقعا حس عجیبی داشتم و مقاومت نکردم .
دست خودم نبود و یه ناله ی کوچیک از دهنم در اومد و بخاطر اینکه لب کوک رو لبم بود صداش خفه شد .
کوک :
ازش جدا شدم نفس کم آورده بود . ازش جدا شدم و کشیدمش تو بغلم تهیونگ هم از اون طرف بغلش کرد و تا صبح خوابیدیم .
جیمین : الان من گرفتار یه رابطه ی ۳ نفره شدم ؟ تریسام؟ ولی چرا لذت بخش بود؟ نه نباید اینجوری باشه .
یک ماه بعد :
تهکوک : جیمین امشب ما دیر میایم خونه .
جیمین : اوکی ، فقط یه چیزی .
تهیونگ : چی شده؟
جیمین : میخواستم امروز با دوستام بریم بیرون .
کوک : با کی ؟ کجا ؟ کِی؟
جیمین : ساعت ۵ با چند تا از بچه ها میریم یه دور بزنیم . میشه برم دیگه؟
تهیونگ : نه
جیمین : چرا؟.؟؟!
تهیونگ : چون من میگم !
جیمین : لطفااا زود میام .
تهیونگ : اوکی ، ولی اگه زنگ بزنم جواب ندی من میدونم و تو .
جیمین : اوکی پس شما برین دیگه دیر میشه هاا.
تهکوک : فعلا .
جیمین :
مجبور بودم بهشون دروغ بگم اگه میگفتم میگفتم میخوایم بریم بار نمیذاشتن ، ولی اگه بفهمن چی ! نه بابا از کجا میخوام بفهمن قبل از اینکه اونا بیان منم میام دیگه اوکیه 😁
شب ساعت ۶ :
جیمین : خب بچه ها بریم ؟
سومون : سوال داره آخه بریم حال کنیم .
جیمین : فقط من باید قبل ساعت ۱۱ برم وگرنه دهنم سرویسه .
سومون و بقیه : اوکیه حواسمون هست حالا بریم .
ساعت ۱۲ و نیم :
سومون : جیمین ! جیمین! آخه مگه چقدر خوردی که رو هوایی پسر !
جیمین : من مست نیستم اوکیم . ساعت چنده؟
سومون : نزدیک ۱ نمیری خونه گفتی قبل ۱۱ باید بریا .
جیمین : شما برین منم چن دقیقه دیگه خودم میرم .
سومون : مطمئنی ؟
جیمین : اره اوکیم زنگ زدم تاکسی بیاد فعلا .
سومون : بای
جیمین :
داشتیم خوراکی و نوشیدنی میخوردیم یکم مست شدم ولی بیشتر نخوردم چون نمیخواستم کار دست خودم بدم . خواستم بلند شم برم اب بخورم که تهیونگ نذاشت تکون بخورم و کشیدم تو بغل خودش معلوم بود مسته .
تهیونگ : جیمین .
جیمین : بله.
تهیونگ : خیلی لازمت دارم .
جیمین : چ..چی؟
کوک : نتونستم تحمل کنم و رفتم روش و لباشو بوسیدم .
جیمین : تا اومدم تکون بخورم کوک به لبامو حمله کرد آیش چرا زورم بهش نمیرسه !
تهیونگ :
دکمه ی لباسشو باز کردم و رو گردنش کیس مارک گذاشتم .
جیمین :
نمیخوام انکار کنم واقعا حس عجیبی داشتم و مقاومت نکردم .
دست خودم نبود و یه ناله ی کوچیک از دهنم در اومد و بخاطر اینکه لب کوک رو لبم بود صداش خفه شد .
کوک :
ازش جدا شدم نفس کم آورده بود . ازش جدا شدم و کشیدمش تو بغلم تهیونگ هم از اون طرف بغلش کرد و تا صبح خوابیدیم .
جیمین : الان من گرفتار یه رابطه ی ۳ نفره شدم ؟ تریسام؟ ولی چرا لذت بخش بود؟ نه نباید اینجوری باشه .
یک ماه بعد :
تهکوک : جیمین امشب ما دیر میایم خونه .
جیمین : اوکی ، فقط یه چیزی .
تهیونگ : چی شده؟
جیمین : میخواستم امروز با دوستام بریم بیرون .
کوک : با کی ؟ کجا ؟ کِی؟
جیمین : ساعت ۵ با چند تا از بچه ها میریم یه دور بزنیم . میشه برم دیگه؟
تهیونگ : نه
جیمین : چرا؟.؟؟!
تهیونگ : چون من میگم !
جیمین : لطفااا زود میام .
تهیونگ : اوکی ، ولی اگه زنگ بزنم جواب ندی من میدونم و تو .
جیمین : اوکی پس شما برین دیگه دیر میشه هاا.
تهکوک : فعلا .
جیمین :
مجبور بودم بهشون دروغ بگم اگه میگفتم میگفتم میخوایم بریم بار نمیذاشتن ، ولی اگه بفهمن چی ! نه بابا از کجا میخوام بفهمن قبل از اینکه اونا بیان منم میام دیگه اوکیه 😁
شب ساعت ۶ :
جیمین : خب بچه ها بریم ؟
سومون : سوال داره آخه بریم حال کنیم .
جیمین : فقط من باید قبل ساعت ۱۱ برم وگرنه دهنم سرویسه .
سومون و بقیه : اوکیه حواسمون هست حالا بریم .
ساعت ۱۲ و نیم :
سومون : جیمین ! جیمین! آخه مگه چقدر خوردی که رو هوایی پسر !
جیمین : من مست نیستم اوکیم . ساعت چنده؟
سومون : نزدیک ۱ نمیری خونه گفتی قبل ۱۱ باید بریا .
جیمین : شما برین منم چن دقیقه دیگه خودم میرم .
سومون : مطمئنی ؟
جیمین : اره اوکیم زنگ زدم تاکسی بیاد فعلا .
سومون : بای
۵.۳k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.