پارت ۱۵
پارت ۱۵
#ارن
چشمامو باز کردم چهره ی نگران میکاسا و آرمین و بالا سرم دیدم
آرمین تا دید که چشممو باز کردم رفت که دکترو خبر کنه
میکاسا هم منو محکم بغل کرد به شوخی بهش گفتم: انقدر محکم فشارم میدی همون یه ذره جونیم که برام مونده میره ها
_خفه شو
_😐باشه
_خیلی نگرانمون کردی
_اصا چی شده
یهو همه چی یادم اومد
سرمو برگردوندم دیدم که یه نور خیلی زننده ای چشمو بستم بعد که باز کردم تو ارتفاع بودم پایینو نگاه کردم فهمیدم که تبدیل به تاتیان شدم
جلومو نگاه کردم دیدم که یکی از اون موجودات جلومه انگار که رئیس همشون بود
شروع کردم به مبارزه یه دفعه یکی از شاخ هاش رفت تو معدم بعد دیگه چیزی یادم نیومد
به میکاسا نگاه کردم هنوز نگران بود بغلش کردم میلرزید از بغلم اومد بیرون رفت بیرون فهمیدم که نمیخواد من ببینم که میخواد گریه کنه
دکتر اومد بالا سرم با تعجب بهم نگاه کرد
گفت: تو چجوری هنوز زنده ای با اون زخمی که برداشتی
_خودمم موندم
_به نظر حالت خوب میاد درد نداری صبر کن ببینم
_چیزی شده
_پیراهنتو بزن بالا
زدم بالا
_چطور ممکنه
_چی چطور ممکنه
نگاه کردم زخمم رشد کرده بود و خوب شده بود
دکتر رفت بیرون که با بچه ها صحبت کنه
میکاسا اومد تو
_مشکلی نبود
_نه نگران نباش
بغلم کرد هنوز میلرزید
باورم نمیشد که میکاسا انقدر تغییر کرده
#ارن
چشمامو باز کردم چهره ی نگران میکاسا و آرمین و بالا سرم دیدم
آرمین تا دید که چشممو باز کردم رفت که دکترو خبر کنه
میکاسا هم منو محکم بغل کرد به شوخی بهش گفتم: انقدر محکم فشارم میدی همون یه ذره جونیم که برام مونده میره ها
_خفه شو
_😐باشه
_خیلی نگرانمون کردی
_اصا چی شده
یهو همه چی یادم اومد
سرمو برگردوندم دیدم که یه نور خیلی زننده ای چشمو بستم بعد که باز کردم تو ارتفاع بودم پایینو نگاه کردم فهمیدم که تبدیل به تاتیان شدم
جلومو نگاه کردم دیدم که یکی از اون موجودات جلومه انگار که رئیس همشون بود
شروع کردم به مبارزه یه دفعه یکی از شاخ هاش رفت تو معدم بعد دیگه چیزی یادم نیومد
به میکاسا نگاه کردم هنوز نگران بود بغلش کردم میلرزید از بغلم اومد بیرون رفت بیرون فهمیدم که نمیخواد من ببینم که میخواد گریه کنه
دکتر اومد بالا سرم با تعجب بهم نگاه کرد
گفت: تو چجوری هنوز زنده ای با اون زخمی که برداشتی
_خودمم موندم
_به نظر حالت خوب میاد درد نداری صبر کن ببینم
_چیزی شده
_پیراهنتو بزن بالا
زدم بالا
_چطور ممکنه
_چی چطور ممکنه
نگاه کردم زخمم رشد کرده بود و خوب شده بود
دکتر رفت بیرون که با بچه ها صحبت کنه
میکاسا اومد تو
_مشکلی نبود
_نه نگران نباش
بغلم کرد هنوز میلرزید
باورم نمیشد که میکاسا انقدر تغییر کرده
۱۱.۳k
۱۱ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.