_تو همون گلبرگ خشک شده تو دفترخاطرات مخفیِ منی... همون دفتری که برگه هاش موقع بوسیدنت خیس شد و من برای قایم کردنش مجبور شدم با تپانچه به قلبت شلیک کنم...🚶♀💔