یه سِری حرفام هست نه گفته میشه و نه شنیده میشه... نه میشه نوشتشون و نه میشه خوندشون... هَمینا میشن بُغض و ته نشین میشن تویِ گلویِ آدم و بالاخره یه شَب راهِ نَفَسشو میبندن و صُبح که شد همه تویِ گوشِ هم پِچ پِچ میکنن: " فِلانی که چیزیش نبود... چی شد مُرد راستی؟! " #آناهیتا ♥ #عاشقانه