بگویم حال خویشت لیک از آزار می ترسم

بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ترسم
وگر ندهم برون، ز اندیشه گفتار می ترسم

چه حال است این که از بیم رقیبان ننگرم رویت؟
هوس می آیدم گل چیدن و از خار می ترسم

معاذالله که از مردن بترسم در غمت، لیکن
ز داغ دوری و محرومی دیدار می ترسم

دلی دارم کباب از دست غم، پیشت کشم، لیکن
ز خوی نازک آن نرگس خونخوار می ترسم

تو شب در خواب مستی و مرا تا روز بیداری
مخسپ ایمن که من زین دیده بیدار می ترسم

جوانی، خنده بر خونابه پیران مکن، زیرا
تو می خندی و من زین گریه بسیار می ترسم

مرا زین دیده آزار جراحت می تراود دل
مبادا کاندرو ماند از این آزار می ترسم

ز درد من دلت هر سوی زحمت می کند، لیکن
ز بسی سامانی بخت پریشان کار می ترسم

نیم مححد که فرهادم، نمانده جانم از عشقت
اگر مانده ست، از شیرینی گفتار می ترسم
دیدگاه ها (۰)

مهربانم، گاه گاهی ضربه اش را دیده امخود نمی دانم چرا بر سادگ...

⭕️ پروانه سلحشوری به نظام و رهبر انقلاب توهین می‌کند، همسرش ...

#السلام_علیک_یا_ابا_عبداللهمادرم ڪرده سفارش ڪہ بگو اول ماهبـ...

🌹اعوذبالله من الشیطان رجیم🌺☘🌼بِسْمِ ألله ألرحْمنِ ألرَحيمْأل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط