نشست تو ماشین دستانش می لرزید

نشست تو ماشین، دستانش می لرزید،

بخاری رو روشن کردم، گفت:

ابراهیم ماشینت بوی دریا میده!

گفتم: ماهی خریده بودم.گفت: ماهی

مرده که بوی دریا نمی ده! گفتم:هر

چیزی موقع مرگ بوی...

اون جایی رو می ده که دلتنگشه...


گفت: من بمیرم بوی تورو میدم...
دیدگاه ها (۲)

ﺧــــــــﺪﺍﯾـــــــــﺎ !ﻓـــﻘــــــﻂ ﮔﯿـــــــﺮ ﯾـــــــﮏ " ...

پاییز هم دارد تمام می شود و من ماندمو حجم شعرهایی که امتدادش...

پنجره ها کلافه اند از سنگینی نگاه منتظرما...

ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻦ ﺍﻭﻧﯽ ﺑﺸﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯽ، ﺩﯾﮕﻪ ﻣــﻦ ، ﻣــﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 22ویو جیمین*توی ماشین نشسته بودم که دی...

عروس مخفی پادشاه

#Gentlemans_husband#season_Third#part_279منو به خودش فشردو گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط