پارت چهل و یک
#پارت_چهلویک
رفتم و سارا رو صدا زدم
+ بیا دیگه
سارا - کدوم چادرم رو بپوشم
+ خب مثل من قاجاری بپوش
سارا - باش
با مامان و بابا و سارا و سامیار رسیدیم به حسینیه و ادکت مخصوص خادم انبیا رو زدم
مامان پیش دوستاش نشست منم رفتم بالا تا هم ترمه و رویا و اوین رو ببینم هم دخترای دیگه رو
طبقه ی بالای قسمت مردونه ی قسمت بزرگ بود که سقفش شیشه ای بود با پنجره های قدی برای خانوم ها همینجور ولی کمی کوچک تر
روزای بارونی میرفتیم اونجا
ترمه
+کیمیا اجی من میرم قسمت بالا
کیمیا- باشه
اینجا همه به هم میگیم اجی
چایی رو برای بالا بردم و تقسیم کردم
دهنم کف کرد بس که گفتم بفرمایید
+ بفرمایید
زنه اول قند برداشت منم داشتم چایی ها رو میشماردم که دیدم نه نمیخواد برداره
نگاش کردم که گفت
زن - وااای عزیزم چه عروس ماهی فامیلت چیه
+ ترمه محمدی
زن - عزیزم عروس خودمی
زن کناریش - امنه جون انشاالله بعد از محرم و صفر میریم خواستگاری
سریع بقیه رو دادم و پریدم پایین همه چی رو به دخترا گفتم
درسا - اخیییییییی تو هم قاطی مرغا شدی
+ ولی من یکی دیگه رو دوست دارم
گرفتن کی رو میگم
کمی ناراحت شدن
رویا - خب جواب رد بده
+ اره باید از روی جنازه ی مامان و بابا رد بشم گفتن اگه خواستگار بعدی رو قبول نکنی ما میدونیم و تو تازه میخواستن ارش یخچال را بندازن به من
اوین - حالا بیخیال
مراسم تموم شد و با دخترا اومدیم بیرون که باز همون زنه اومد
زن - سلام عروس گلم خوبی
زن جوونی میزد ولی فکر کنم سن کمی داشت
+ ممنون
یکی از پشت سر صداش زد
درسا -ترمه جان خودت همه دارن نگامون میکنن
بله می بینم
روبه روم رو نگاه کردم که پنج نفری رو که دیدم ده تایی شاخ اومد رو سرم
(دوستانی که رمانم رو می خونید اگه دوست دارید رمانم رو لایک و کامنت کنید اگه هم دوست ندارید یا اشکالی داره کامنت کنید تعداد زیادی میخونن ولی خیلی کم لایک می کنید من اینجوری فکر میکنم شما دوست ندارید رمانم رو)
رفتم و سارا رو صدا زدم
+ بیا دیگه
سارا - کدوم چادرم رو بپوشم
+ خب مثل من قاجاری بپوش
سارا - باش
با مامان و بابا و سارا و سامیار رسیدیم به حسینیه و ادکت مخصوص خادم انبیا رو زدم
مامان پیش دوستاش نشست منم رفتم بالا تا هم ترمه و رویا و اوین رو ببینم هم دخترای دیگه رو
طبقه ی بالای قسمت مردونه ی قسمت بزرگ بود که سقفش شیشه ای بود با پنجره های قدی برای خانوم ها همینجور ولی کمی کوچک تر
روزای بارونی میرفتیم اونجا
ترمه
+کیمیا اجی من میرم قسمت بالا
کیمیا- باشه
اینجا همه به هم میگیم اجی
چایی رو برای بالا بردم و تقسیم کردم
دهنم کف کرد بس که گفتم بفرمایید
+ بفرمایید
زنه اول قند برداشت منم داشتم چایی ها رو میشماردم که دیدم نه نمیخواد برداره
نگاش کردم که گفت
زن - وااای عزیزم چه عروس ماهی فامیلت چیه
+ ترمه محمدی
زن - عزیزم عروس خودمی
زن کناریش - امنه جون انشاالله بعد از محرم و صفر میریم خواستگاری
سریع بقیه رو دادم و پریدم پایین همه چی رو به دخترا گفتم
درسا - اخیییییییی تو هم قاطی مرغا شدی
+ ولی من یکی دیگه رو دوست دارم
گرفتن کی رو میگم
کمی ناراحت شدن
رویا - خب جواب رد بده
+ اره باید از روی جنازه ی مامان و بابا رد بشم گفتن اگه خواستگار بعدی رو قبول نکنی ما میدونیم و تو تازه میخواستن ارش یخچال را بندازن به من
اوین - حالا بیخیال
مراسم تموم شد و با دخترا اومدیم بیرون که باز همون زنه اومد
زن - سلام عروس گلم خوبی
زن جوونی میزد ولی فکر کنم سن کمی داشت
+ ممنون
یکی از پشت سر صداش زد
درسا -ترمه جان خودت همه دارن نگامون میکنن
بله می بینم
روبه روم رو نگاه کردم که پنج نفری رو که دیدم ده تایی شاخ اومد رو سرم
(دوستانی که رمانم رو می خونید اگه دوست دارید رمانم رو لایک و کامنت کنید اگه هم دوست ندارید یا اشکالی داره کامنت کنید تعداد زیادی میخونن ولی خیلی کم لایک می کنید من اینجوری فکر میکنم شما دوست ندارید رمانم رو)
۶.۰k
۱۱ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.