در کوی خیال خود چه میپوئی تو

در کوی خیال خود چه میپوئی تو
وین دیده به خون دل چه میشوئی تو

از فرق سرت تا به قدم حق دارد
ای بیخبر از خویش چه میجوئی تو

#حضرت_مولانا
دیدگاه ها (۱)

گر چه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم عشق آموخت مرا شکل دگر ...

آن شب که دهی نور چو مه تا به سحرگاهمن در پی ماه تو چو سیاره ...

ﺍﯼ ﺗﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﭘﺎﯼ ﺩﻝ ﻭﯼ ﺩﻝ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﺍﻣﻨﺖﺩﺍﻣﻦ ﺯ ﺩﻝ ﺍﻧﺪﺭﻣﮑﺶ ﺗﺎ ﺗﻦ ...

ای آنکه تو جان بنده را جان شده‌ایدر ظلمت کفر شمع ایمان شده‌ا...

عاشقانه های شبنم با امام رضا

آنک چنان می‌رود ای عجب او جان کیستسخت روان می‌رود سرو خرامان...

آنک چنان می‌رود ای عجب او جان کیستسخت روان می‌رود سرو خرامان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط