باتو وباران وچشمت خوش قراری داشتم
...
باتو وباران وچشمت خوش قراری داشتم
در خیالت شاد بودم ، شور وحالی داشتم
وعدهمان آن کلبهی خالی و آن سوی دلت
گرم از عشق تو بودم خوش بهاری داشتم
عطر شیرین تو هر جا بر مشامم میرسید
آسمان پر بود از عطرت چه شامی داشتم
با کمند زلف تو ، در فکر و رویا های خود
در دل دیوانه ام ، هر لحظه حالی داشتم
کامم از طعم شرابین لبت ، شیرین نبود؟
با نگاه چون شرابت ، مست کامی داشتم
دست در دستان هم ، تا انتهای این خیال
ره بهآغوشت سپردم خوشخیالی داشتم
درسکوت خشک لب هایت دلم دیوانه شد
بوسه ام افتاد بر رویت ، چه کاری داشتم
دوستت میداشتم و محجور سیمای بدم
مثل مولانای جان، شعر و صماعی داشتم
شبکهمیآمد دوباره غرقدرخود بودجان
باز با رویای وصلت ، خواب نابی داشتم
گرچه هرگز لمس نکردم روز را با حس تو
اینغزل درهجرتوخواندم چهحالی داشتم
(ندا)
#سروده_های_عاشقانه
باتو وباران وچشمت خوش قراری داشتم
در خیالت شاد بودم ، شور وحالی داشتم
وعدهمان آن کلبهی خالی و آن سوی دلت
گرم از عشق تو بودم خوش بهاری داشتم
عطر شیرین تو هر جا بر مشامم میرسید
آسمان پر بود از عطرت چه شامی داشتم
با کمند زلف تو ، در فکر و رویا های خود
در دل دیوانه ام ، هر لحظه حالی داشتم
کامم از طعم شرابین لبت ، شیرین نبود؟
با نگاه چون شرابت ، مست کامی داشتم
دست در دستان هم ، تا انتهای این خیال
ره بهآغوشت سپردم خوشخیالی داشتم
درسکوت خشک لب هایت دلم دیوانه شد
بوسه ام افتاد بر رویت ، چه کاری داشتم
دوستت میداشتم و محجور سیمای بدم
مثل مولانای جان، شعر و صماعی داشتم
شبکهمیآمد دوباره غرقدرخود بودجان
باز با رویای وصلت ، خواب نابی داشتم
گرچه هرگز لمس نکردم روز را با حس تو
اینغزل درهجرتوخواندم چهحالی داشتم
(ندا)
#سروده_های_عاشقانه
- ۶۱۹
- ۲۳ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط