پارت 6
پارت 6
ددی سکسی من
#رینا
وقتی وارد اتاق شدم .....جیمنو لخت دیدم شععتتت واو عجب اندامی دارع
یه چند ثانیه زل زدم بعدش به سرعت در اتاقو بستم😶
از خجالت قرمز شده بود
وای دختره ی خنگ احمق😕
حالا چطور تو روش نگاه کنم...اههه
پشت در که داشتم خودمو سر زنش میکردم
یهو در باز شد و جیمین بدون هیچ لباسی اومد بیرون
دستا و پامو گم کرده بودم و مثل اسکلا چشمامو بسته بودمو میگفتم:وای وایییی نهه لختین وای لخت😶
از خجالت شبیه گوجه ی ترشیده شده بودم😫
یه دفعه که چشمامو بسته بودم دیدم جیمین موچ دستمو محکم گرفت و منو به اتاقش برد
درو محکم بست
و منو به دیوار چسبوند...از ترس داشتم سکته میکردم
بهم نزدیک شد
طوری که بدنمون بهم چسبید😐
با دستام میخواستم هُلش بدم عقب ولی دستامو گرفت و به دیوار چسبوند هیچ حرکتی نمیتونستم بکنم
با صدای بلند گفتم:نهههه خواهش میکنم من قصدی نداشتمممم .....://
جیمین:خوب فک میکنی نباید تنبیه بشی بخاطر اینکه زیادی خودمونی شدی؟
+ولی خودتون گفتین .....(با چشمای که میخواست اشک دربیاد ازشون )
-ولی نه تا این حد
+گفنم که ببخشید ...لطفااا ولم کنید
و شروع به اشک ریختن کردم
جیمین دستامو ول کرد و از ترس که پتهام شل شده بودن افتادم زمین و اشک ریختم .
جیمین از اتاقش بیرون رفت و......و خودمو جمع کردم و میخواستم از خونه برم پیش اترین ....
خیلی روز بدی بود امروز
فک کنم تاوان اون خنده هایی بود که بخاطر جیمین بود😕
شانس ندارم که...
لباسامو پوشیدمو و از در که میخواستم برم جیمین سد راهم شد گفت:رینا من خیلی تند رفتم ببخشید😶
+اه... اقای پارک .....من خیلی....ترسوام
-با من راحت باش:/
+ولی خودتون گفتید که.....
-نه همون جیمین صدام کن
+ولی...
-ولی بی ولی من زیادی تند رفتم
بخاطر فردا استرس دارم برا همین:)
گفتم که متأسفم
+اشکالی نداره اقای....
-جیمین😡
+اوهوم ....جی..می...ن
-ازم نترس :/
بعد از گفتن حرفش بغلم کرد
شوکه شدمم....
امیدوارم ازاین پارتم خوشتون بیاد😻🌈✨
ادمین کیارو✨
ددی سکسی من
#رینا
وقتی وارد اتاق شدم .....جیمنو لخت دیدم شععتتت واو عجب اندامی دارع
یه چند ثانیه زل زدم بعدش به سرعت در اتاقو بستم😶
از خجالت قرمز شده بود
وای دختره ی خنگ احمق😕
حالا چطور تو روش نگاه کنم...اههه
پشت در که داشتم خودمو سر زنش میکردم
یهو در باز شد و جیمین بدون هیچ لباسی اومد بیرون
دستا و پامو گم کرده بودم و مثل اسکلا چشمامو بسته بودمو میگفتم:وای وایییی نهه لختین وای لخت😶
از خجالت شبیه گوجه ی ترشیده شده بودم😫
یه دفعه که چشمامو بسته بودم دیدم جیمین موچ دستمو محکم گرفت و منو به اتاقش برد
درو محکم بست
و منو به دیوار چسبوند...از ترس داشتم سکته میکردم
بهم نزدیک شد
طوری که بدنمون بهم چسبید😐
با دستام میخواستم هُلش بدم عقب ولی دستامو گرفت و به دیوار چسبوند هیچ حرکتی نمیتونستم بکنم
با صدای بلند گفتم:نهههه خواهش میکنم من قصدی نداشتمممم .....://
جیمین:خوب فک میکنی نباید تنبیه بشی بخاطر اینکه زیادی خودمونی شدی؟
+ولی خودتون گفتین .....(با چشمای که میخواست اشک دربیاد ازشون )
-ولی نه تا این حد
+گفنم که ببخشید ...لطفااا ولم کنید
و شروع به اشک ریختن کردم
جیمین دستامو ول کرد و از ترس که پتهام شل شده بودن افتادم زمین و اشک ریختم .
جیمین از اتاقش بیرون رفت و......و خودمو جمع کردم و میخواستم از خونه برم پیش اترین ....
خیلی روز بدی بود امروز
فک کنم تاوان اون خنده هایی بود که بخاطر جیمین بود😕
شانس ندارم که...
لباسامو پوشیدمو و از در که میخواستم برم جیمین سد راهم شد گفت:رینا من خیلی تند رفتم ببخشید😶
+اه... اقای پارک .....من خیلی....ترسوام
-با من راحت باش:/
+ولی خودتون گفتید که.....
-نه همون جیمین صدام کن
+ولی...
-ولی بی ولی من زیادی تند رفتم
بخاطر فردا استرس دارم برا همین:)
گفتم که متأسفم
+اشکالی نداره اقای....
-جیمین😡
+اوهوم ....جی..می...ن
-ازم نترس :/
بعد از گفتن حرفش بغلم کرد
شوکه شدمم....
امیدوارم ازاین پارتم خوشتون بیاد😻🌈✨
ادمین کیارو✨
۲۲.۷k
۲۹ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.