حال دلم بارانی است

حال دلم بارانی است
احوال خودم ویرانی است
خسته از طعنه های بی امان
از نگاه و حرفهای مردمان
بغضهایم وزن شعرم برده است
سکوت لعنتی حرفهایم خورده است
عاقبت یک شب ، سرد زمستان میروم
این غم و اندوه یکجا می برم
اندکی تحمل کن مرا
دیگر ای بانو نپرس آخر چرا ؟
دیدگاه ها (۱۳)

وقتی مردی به من وعده می‌دهد که تا همیشه عاشقم می‌ماند، احساس...

گفتمش سلطان قلبمتو ڪجا اینجا ڪجا...!منطق و عشق و خرابات بوده...

و اگر می‌‌ نویسم، دوست دارم بدانیدر خلأ دنیای بی‌‌ جاذبه از ...

می دانم نمی دانیچقدر دوستت دارمو چقدر این دوست داشتن همه چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط