میشدنخواست

#میشد_نخواست ۲۸
چاعان:خب
یاعیز:خب!
چاعان:خبببب یاعیز
یاعیز:ببین چاعان واقعا امروز حوصله نداشتم بیام
چاعان:و این بازیگری هاا
یاعیز:خودت که دخترا رو میشناسی بگیم خونه میمونیم هزارتا فکر میزنه به سرشون
چاعان:اره خب
یاعیز:خب پس
چاعان:خب بعدش
یاعیز:عههه.انقد سوال نکن دیگه
چاعان:اوکی.الان چکار کنیم
یاعیز:اممم....
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
لیا:چاعان چرا برنمیگرده
توانا:خب حتما میخواد پیش یاعیز باشه
لیا:اره خب
توانا:بریم سر کلاس
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
الو الیسا منم مامانت
الیسا: لطفا دیگه بهم زنگ نزن
....: لطفا گوش کنن
الو.الو.قطع نکن
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
توانا:اف الیسا اوف
لیا:بنظرت این دختر کجاس
توانا:نمیدونم.شیطونه میگه پیداش کردی......
لیا:عرررر
♡♡♡♡♡♡♡♡

.........‌
لیا:الو الیسا
الیسا:جانم
لیا:چرا صدات یجوریه
الیسا:چجوری؟
لیا:گریه کردی؟
الیسا:اره🥲
لیا:واع
الیسا:میشه بیای.بهت نیاز دارم
لیا:توانا زود باش بریم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
الیسا:مامانم تماس گرفت
توانا:وای الیسا خیلی خوشحال شدم بعد چند سال صداشو شنیدی
الیسا:ولی من نخواستم با اون حرف بزنم
لیا:یعنی چی..چرا
(چند سال پیش که پدر الیسا ورشکست شده بود بعد از چند مدت معلوم شد که مامانش که اسمش سیران است با یه مرد دیگه رابطه داره و بابای الیسا که اسمش سرکان بوده اونو از خونه بیرون بندازه)
۱۰سال قبل:
سرکان:بیشعور من به درک به این دختر بیچاره فکر میکری
سیران:(باگریه)ببین سرکان بعد اون اتفاقا...
سرکان:بعد اون اتفاقا چیییی
دیدگاه ها (۰)

#میشد_نخواست پارت۲۹سرکان:مگه تو با پولم ازدواج کرده بودیسیرا...

#میشد_ پارت۳۰لیا:یاعیز داداش پاشویاعیز:اومدم داد نزنلیا:😂یاع...

ای خودااااا

کورولوش عثمان

حس های ممنوعه ۳

سمتم گفتش اینجا چیکار می‌کنی گفتم بریم خونه بیمارستان رو نمی...

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط