رمان تيمارستان خونی
رمان تيمارستان خونی
پارت ۱
(رزی)
صدای زنگ ساعت خورد
اه یه روز مسخره دیگه باید برم دوش بگیرم و یه آرایش لایت کنم و لباس بپوشم برم سرکار امروز اولین روز کاری منه
یه دوش ۵ مینی گرفتم رفتم صبحونه خوردم و آرایش لایت کردم و لباسم رو پوشیدم (عکسش رو میزارم)
راستش خیلی خوشحال بودم هم خیلی استرس داشتم چون پرستار تيمارستان بودم و یکم از بیمار های روانیشون میترسیدم
ولی باید امید داشته باشم رفتم بیرون دیده درخت های شکوفه های گیلاس دراومده یاد دوستام افتادم (لیسا،جیسو،جنی)آخه اینا کجارفتن چرا یهو غیبشون زد دلم خیلی براشون تنگ شده ولی هر چقدر دنبالشون گشتم نبودن
رسیدم به تيمارستان که یهو!!
خب من ۳ تا پارت الان میزارم و این ۳ تا پارت شرط نداره ولی بقیه پارت ها شرط داره
پارت ۱
(رزی)
صدای زنگ ساعت خورد
اه یه روز مسخره دیگه باید برم دوش بگیرم و یه آرایش لایت کنم و لباس بپوشم برم سرکار امروز اولین روز کاری منه
یه دوش ۵ مینی گرفتم رفتم صبحونه خوردم و آرایش لایت کردم و لباسم رو پوشیدم (عکسش رو میزارم)
راستش خیلی خوشحال بودم هم خیلی استرس داشتم چون پرستار تيمارستان بودم و یکم از بیمار های روانیشون میترسیدم
ولی باید امید داشته باشم رفتم بیرون دیده درخت های شکوفه های گیلاس دراومده یاد دوستام افتادم (لیسا،جیسو،جنی)آخه اینا کجارفتن چرا یهو غیبشون زد دلم خیلی براشون تنگ شده ولی هر چقدر دنبالشون گشتم نبودن
رسیدم به تيمارستان که یهو!!
خب من ۳ تا پارت الان میزارم و این ۳ تا پارت شرط نداره ولی بقیه پارت ها شرط داره
۲.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.