pt1 فیک اتیش سیاه🖤
ساعت ۱۲ صبح. فرانسه🗼🕛🌧.پاریس
ایو: صبح با صدای بارون از خواب بیدار شدم ساعت ۱۲ بود . من و خواهرام قراربود . بریم بیرون بگردیم. چون ما ایدلیم و امروز که جمعه بود فقط تعطیلیم. پاشدم رفتم میز صبحانه رو چیدم . و رفتم تا دخترا رو بیدار کنم
ایو: دختراااا . پاشیییید (داد)
هایلیم: نام نام نام. خفهههه
مینجی: ایششششش شیکلوووو
ایو : پاشید . میخوایم بریم بیرون.
اینو که گفت : همه مثل جت پریدن
سونگ مین: واییی چقدر شاش دارمم
مینجی: تو کی ؟ شاش نداری؟؟؟
سونگ مین: زیاد خرف بزنی میشاشم رو تو
مینجی: ای . استغفرالله.
هایلیم : خفه پاشید
راوی: سونگ مین رفت دستشویی. مینجی رفت لباس انتخاب کنه. هایلیم و ایو هم رفتن سر میز.
مینجی: واییییییییییی چی بپوشم سونگ مین؟؟
سونگ مین از تو دستشویی: عنننننن بپوششش . تخم جنننن
مینجی: کوفت
هایلیم : باز دعوا نکنید بیاید پایین صبحانه بخورید(داد)
مینجی و سونگ مین: اوکییی
دخترا هم صبحانه خوردن و مینجی و سونگ مین میزو جمع کردن.
تو اتاق :
مینجی : چی بپوشم
ایو. هایلیم. سونگ مین: ایزی لایفففف
مینجی: بی فانوساااااا
چند دقیقه بعدساعت ۱ بعد از ظهر:
راوی: دخترا آماده شدن و سوار ماشینشون شدن و از خونه زدن بیرون .
ساعت ۱ و نیم:
رسیدن به مرکز خرید و
خمارییییییی
ایو: صبح با صدای بارون از خواب بیدار شدم ساعت ۱۲ بود . من و خواهرام قراربود . بریم بیرون بگردیم. چون ما ایدلیم و امروز که جمعه بود فقط تعطیلیم. پاشدم رفتم میز صبحانه رو چیدم . و رفتم تا دخترا رو بیدار کنم
ایو: دختراااا . پاشیییید (داد)
هایلیم: نام نام نام. خفهههه
مینجی: ایششششش شیکلوووو
ایو : پاشید . میخوایم بریم بیرون.
اینو که گفت : همه مثل جت پریدن
سونگ مین: واییی چقدر شاش دارمم
مینجی: تو کی ؟ شاش نداری؟؟؟
سونگ مین: زیاد خرف بزنی میشاشم رو تو
مینجی: ای . استغفرالله.
هایلیم : خفه پاشید
راوی: سونگ مین رفت دستشویی. مینجی رفت لباس انتخاب کنه. هایلیم و ایو هم رفتن سر میز.
مینجی: واییییییییییی چی بپوشم سونگ مین؟؟
سونگ مین از تو دستشویی: عنننننن بپوششش . تخم جنننن
مینجی: کوفت
هایلیم : باز دعوا نکنید بیاید پایین صبحانه بخورید(داد)
مینجی و سونگ مین: اوکییی
دخترا هم صبحانه خوردن و مینجی و سونگ مین میزو جمع کردن.
تو اتاق :
مینجی : چی بپوشم
ایو. هایلیم. سونگ مین: ایزی لایفففف
مینجی: بی فانوساااااا
چند دقیقه بعدساعت ۱ بعد از ظهر:
راوی: دخترا آماده شدن و سوار ماشینشون شدن و از خونه زدن بیرون .
ساعت ۱ و نیم:
رسیدن به مرکز خرید و
خمارییییییی
۲.۹k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.