حرفمان که میشد

حرفمان که میشد،
استرس تمامِ وجودم را فرا میگرفت...
نکند از دستش بدهم؟
نکند من بمانم و کوهی از خاطره؟
نکند منی که بعدِ عمری دل باختم،بشکند دلم!
نکند تمامِ دو نفره هایمان را با دیگری تکرار کند؟
تماس هایم بی پاسخ میماند ومنفورترین صدای دنیا
در گوشم تکرار میشد؛

"مشترکِ مورد نظر پاسخگو نمیباشد"

برایش مینوشتم؛
آدمیزاد است دیگر جانم بحث میکند
فرقی نمیکند مقصر کیست
همین که بحث میکنیم یعنی،
قلبمان هنوز برای هم میتپد
یعنی مهم است برایمان که شبیه یکدیگر شویم!
ارسال کردم و خواند
ولی جوابی نداد
باز نوشتم؛
-جانم؟
باز هم خواند و جواب نداد
-عزیز دل...؟
سکوت بود و سکوت!
و هیچ چیز لعنتی تر از بی پاسخ گذاشتنِ پیام نیست
قدیم ترها خودمان را قانع میکردیم که شاید پیغامم نرسیده باشد
و هی ارسال میکردیم و ارسال...
حالا اما این تکنولوژیِ لعنتی همان اندک دلخوشی را هم از ما گرفت و
با وقاحتِ تمام به ما میفهماند که ؛
خواند و پاسخ نداد
که خواند و تحقیر کردنِ تو را ترجیح داد
لعنت به تکنولوژی
لعنت به پیغامهای بی جواب...

👤 #علی_قاضی_نظام
دیدگاه ها (۲)

دلگرمی‌های تو،بال‌‌های منندچیزی بگو... گاهی چنانم بی توکه عب...

تو چه می دانی شب قدر چیست ؟قدر شب را دانستن ،از وقتی شروع شد...

عطر موهات همین طور دارند کم می‌شوندمی‌ترسم غیر از درخت خانۀ ...

بس دل شوریده کاندر راه عشقجان بداد و روی جانان کس ندیدجمله د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط