یک زوج دوست داشتنی
دایی غلام و زن دایی فخری از آن زوج های دوست داشتنی هستند. زن دایی دوست دوران دبیرستان خاله بود. در رفت و آمدهای همان دوران چشمش که به دایی افتاده بود دلش رفته بود. دایی هم چشمش دوست خواهر را گرفت و خیلی زود ازدواج کردند. زندایی یزدی بود و دایی را با کشش خاصی حسین صدا میزد. فکر کنم تا امروز بجز زن دایی هیچکس دایی غلامحسین ما را حسین صدا نزده است. این زوج هنوز که هنوز است و عروس دار شده اند توی یک بشقاب غذا میخورند. عجیب است علاقه شان و برای من جذاب...
اینها را داشته باشید.
دایی همیشه سربه سر زندایی میگذاشت. و از زنهای نداشته اش میگفت و پیش مادر از دخترهای فامیل و محله تعریف میکرد. مادر اما همیشه طرف خانوم برادر را میگرفت و میگفت:زنها حساسند...این حرفها سردی می آورد...
و من نمیفهمیدم تا اینکه:
یارجان شباهت عجیبی به دایی داشت...
هربار از فلان دختر فامیل و آشنا تعریف میکرد، من لبخند میزدم...
اما توی دلم به همان دختر خیالی که به اندازه یک اسم در ذهن یارجان جا داشت حسودی میکردم...
من حسودترین دختر روی زمین بودم...
دختری که یادگرفت و هر روز یاد میگیرد که حسادتهای دخترانه اش را بریزد توی دلش و فقط گاهی که خیلی حرصش در می آید با کشش خاصی صدا بزند: یارجان!
درست شبیه زندایی فخری...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
خیلی تابلو شده که آخرش رو خوردم؟!
اینها را داشته باشید.
دایی همیشه سربه سر زندایی میگذاشت. و از زنهای نداشته اش میگفت و پیش مادر از دخترهای فامیل و محله تعریف میکرد. مادر اما همیشه طرف خانوم برادر را میگرفت و میگفت:زنها حساسند...این حرفها سردی می آورد...
و من نمیفهمیدم تا اینکه:
یارجان شباهت عجیبی به دایی داشت...
هربار از فلان دختر فامیل و آشنا تعریف میکرد، من لبخند میزدم...
اما توی دلم به همان دختر خیالی که به اندازه یک اسم در ذهن یارجان جا داشت حسودی میکردم...
من حسودترین دختر روی زمین بودم...
دختری که یادگرفت و هر روز یاد میگیرد که حسادتهای دخترانه اش را بریزد توی دلش و فقط گاهی که خیلی حرصش در می آید با کشش خاصی صدا بزند: یارجان!
درست شبیه زندایی فخری...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
خیلی تابلو شده که آخرش رو خوردم؟!
۹.۹k
۱۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.