تو به بو غزل و قآفیه

تٌــــــــوٌ بًهّ بًوٌے غُزٍلَ وٌ قُآفُیهّ ،
آمًیخِتٌهّ آے ...
بًهّ خِدٍآ حًآلَ مًرآ خِوٌبًـــــــــ
بًهّمً ریخِتٌهّ آے ...
آنِچهّ خِوٌبًـــــــــآنِ هّمًهّ دٍآرنِدٍ
تٌــوٌیڪجّآدٍآرے ...
بًے سِبًبً نِیسِتٌ،،،
ڪهّ دٍر ڪــــنِجّ_دٍلَمً جّآ دٍآری•• ‌ ‎‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌ ‎‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۱)

روزی پیرمردی نامه ای به پسرش که در زندان بود نوشت:پسرم امسال...

“دِۆستٌتٌ دِآرٍمِ” یکی آزَ جٍسۆرٍآنْهِ تٌرٍینْ جٍمِلُآتٌ دِن...

ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺟﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﺵ ﺑﺮﺳﯿﺪﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﻫﺮﺩﻭﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺍ...

هرگز در مورد سن يک زن و حقوق يک مرد سوال نکنيد.چون زن هيچ وق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط