ابتدا یک خرمن موی سیاه و شانه را
ابتدا یک خرمن موی سیاه و شانه را
با کمی از پیچ و تاب حالت افسانه را
روی ماه صورتت پاشید و شب شد آشکار
تا سپیده وام داد ان گوهر دردانه را
ناز چشمت را گرفت از ناز آهو والسلام
بر لبت بخشید مستی یک جهان پیمانه را
از قد و بالای تو انگشت حیرت می گزید
خالقت احسنت گفت این خلقت شاهانه را
کبک از رفتار تو جام حسادت سرکشید
طوطیان هند شِکّر خواستند آن چانه را
روز خورشیدی و شب ماهی ، خدایا این عجب
گل ندیدم این چنین پرپر کند پروانه را
جان من بر لب رسید از این همه زیبایت
مرحمت کن بر لبم آن بوسه ی جانانه را
با کمی از پیچ و تاب حالت افسانه را
روی ماه صورتت پاشید و شب شد آشکار
تا سپیده وام داد ان گوهر دردانه را
ناز چشمت را گرفت از ناز آهو والسلام
بر لبت بخشید مستی یک جهان پیمانه را
از قد و بالای تو انگشت حیرت می گزید
خالقت احسنت گفت این خلقت شاهانه را
کبک از رفتار تو جام حسادت سرکشید
طوطیان هند شِکّر خواستند آن چانه را
روز خورشیدی و شب ماهی ، خدایا این عجب
گل ندیدم این چنین پرپر کند پروانه را
جان من بر لب رسید از این همه زیبایت
مرحمت کن بر لبم آن بوسه ی جانانه را
۱.۱k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.