تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی دارد

تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی دارد

که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد
تو در رویای پروازی ولی گویا نمی دانی

نخ کوتاه دست از بادبادک برنمی دارد
برای دیدن تو آسمان خم می شود اما

برای من کلاهش را مترسک برنمی دارد
اگر با خنده هایت بشکنی گاهی سکوتش را

اتاقم را صدای جیرجیرک برنمی دارد
بیا بگذار سر بر شانه های خسته ام یک بار

اگر با اشک من پیراهنت لک برنمی دارد
دیدگاه ها (۱)

تاری از موی سرت کم بشود می میرمآه! گیسوی تو درهم بشود می میر...

به من هرگز نگو \"دوستت دارم\"! گوشم از تکرار لفظ این نخ نمات...

کجا خلوتی پیدا کنم برای نوازش برهنگی های تنت؟

من به شیشه معتاد شده ام!شیشه، بوی عطر تنت را می دهدوقتی که ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط