تاری از موی سرت کم بشود می میرم

تاری از موی سرت کم بشود می میرم

آه! گیسوی تو درهم بشود می میرم
قلب من از تپش قلب تو جان می گیرد

آه! قلب تو پر از غم بشود می میرم
من که از عالم و آدم به نگاه تو خوشم

سهم چشمان تو ماتم بشود می میرم
مثل آن شعله که از بارش باران مرده ست

اشک چشم تو دمادم بشود می میرم
وقت بیماری و بیتابی من دست کسی

جای دستان تو مرهم بشود می میرم
جان من بسته به هر تار سر موی تو است

تاری از موی سرت کم بشود می میرم
دیدگاه ها (۵)

به من هرگز نگو \"دوستت دارم\"! گوشم از تکرار لفظ این نخ نمات...

توبازمانده ی آخرین نسل معشوقان جهانیبدون بوس و کناربدون آغوش...

تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی داردکه این دیوانه هرگز سنگ...

کجا خلوتی پیدا کنم برای نوازش برهنگی های تنت؟

🔸 عذرخواهی می‌کنمبنده در این شعر دارَم عذرخواهی می‌کنماز تو ...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط