چندپارتی
چندپارتی☆
درخواستی>>>
p.2
_یه طور حرف نزن که انگار چیکار کردی... حالا یه خونه تمیز کردی دیگه تازه شامتم که حاضر نبود
_دیر اومدی خونه حالا هم طلبکاری
دیگه صبرت تموم شده بود توهم صدات رو مثل خودش بردی بالا
_ات تمومش کن
_چیو تموم کنم اخه بار اولتم نیست که بخوام گذشت کنم
این الان بار سومه
_میخوای جاهامونو عوض کنیم تا بفهمی که تمرین ها طول میکشه
_پس همونطور که تمرین تو طول میکشه کار های منم توی خونه طول میشه چرا درک نمی کنی جونگکوک
_باشه دیگه بسه غذات اماده شد صدام کن
_چشم امر دیگه ... زود هم بحثو عوض کن خو افرین هوووف
_ات تمومش میکنی یا نه
_باشه تمومش میکنم تا جنابالی ریلکس کنه
خوبه حالا خودت شروع کردی
جونگکوک قدم برداشت اومد سمتت
و صدای سیلی توی کل خونه اکو داد ...
_بهت دارم میگم تمومش کن
_عوضی
جونگکوک دوباره دستش رو برد بالا تا میخواست ضربه دوم رو بزنه زنگ خونه به صدا در اومد
_شانس اوردی
توهم زیر لب زمزمه کردی :
"خفه شو بابا"
جونگکوک به سمت ایفون رفت و درو باز کرد
بله مثل همیشه مهمون داشتن
جیمین ، نامجون، جین و جیهوپ اومده بودن خونشون
(چخبره 😂)
توعم سریع رفتی بالا و لباسات رو عوض کردی یه کرم پودر زدی که جای سالی که خوردی معلوم نشه و یه ریمل زدیو رفتی پایین
_سلام خوش اومدین
جمین :سلام ات
نامجون:سلام
جیهوپ:سلام
جین:سلام ات
لبخند زدی و به سمت اشپزخونه رفتی
ظرف میوه رو دیدی که فهمیدی جونگکوک گذاشته اونجا
زیر لب زمزمه کردی
_عجب ادمیه
میوه داخلشون چیدی و روی میزی که اعضا باهم نشسته بودن گذاشتی
دوباره به طرف اشپزخونه رفتی و ظرف ،چاقو ...
بردی و گداشتی روی همون میز بعدشم روی مبل تک نفره نشستی
نه تو به جونگکوک محل میدادی نه اون
چند ساعتی گذشت و بلخره اونا رفتن توهم برای جونگکوک غذا رو ریختی و گذاشتی روی میز و لب زدی
_مگه گشنت نیس ...مگه غذا نمی خواستی بیا اینم غذا نوش جانت
سرد گفتی .نه از روی دعوا .از روی قهر بودن چون بهت سیلی زده بود
به طرف سرویس بهداشتی رفتی و مژه هات رو پاک کردی و صورتت رو شستی
رفتی داخل اتاق و روی تخت خوابیدی
*
*
*
یک ساعت گذشت ولی تخت تکون نخورد و فقط تو روش خوابیده بودی
بی اهمیت شونه هات رو بالا انداختی و گفتی
_به درک
و خوابیدی ...
"صبح روز بعد"
بلند شدی رفتی پایین دیدی روی کاناپه خوابیده
به طرف اشپز خونه رفتی تا چیزی درست کنی که یادت اومد امروز باید میرفتین خونه ی مامانت اینا
_اهههه ...گندش بزنن
...
ادامه دارد
درخواستی>>>
p.2
_یه طور حرف نزن که انگار چیکار کردی... حالا یه خونه تمیز کردی دیگه تازه شامتم که حاضر نبود
_دیر اومدی خونه حالا هم طلبکاری
دیگه صبرت تموم شده بود توهم صدات رو مثل خودش بردی بالا
_ات تمومش کن
_چیو تموم کنم اخه بار اولتم نیست که بخوام گذشت کنم
این الان بار سومه
_میخوای جاهامونو عوض کنیم تا بفهمی که تمرین ها طول میکشه
_پس همونطور که تمرین تو طول میکشه کار های منم توی خونه طول میشه چرا درک نمی کنی جونگکوک
_باشه دیگه بسه غذات اماده شد صدام کن
_چشم امر دیگه ... زود هم بحثو عوض کن خو افرین هوووف
_ات تمومش میکنی یا نه
_باشه تمومش میکنم تا جنابالی ریلکس کنه
خوبه حالا خودت شروع کردی
جونگکوک قدم برداشت اومد سمتت
و صدای سیلی توی کل خونه اکو داد ...
_بهت دارم میگم تمومش کن
_عوضی
جونگکوک دوباره دستش رو برد بالا تا میخواست ضربه دوم رو بزنه زنگ خونه به صدا در اومد
_شانس اوردی
توهم زیر لب زمزمه کردی :
"خفه شو بابا"
جونگکوک به سمت ایفون رفت و درو باز کرد
بله مثل همیشه مهمون داشتن
جیمین ، نامجون، جین و جیهوپ اومده بودن خونشون
(چخبره 😂)
توعم سریع رفتی بالا و لباسات رو عوض کردی یه کرم پودر زدی که جای سالی که خوردی معلوم نشه و یه ریمل زدیو رفتی پایین
_سلام خوش اومدین
جمین :سلام ات
نامجون:سلام
جیهوپ:سلام
جین:سلام ات
لبخند زدی و به سمت اشپزخونه رفتی
ظرف میوه رو دیدی که فهمیدی جونگکوک گذاشته اونجا
زیر لب زمزمه کردی
_عجب ادمیه
میوه داخلشون چیدی و روی میزی که اعضا باهم نشسته بودن گذاشتی
دوباره به طرف اشپزخونه رفتی و ظرف ،چاقو ...
بردی و گداشتی روی همون میز بعدشم روی مبل تک نفره نشستی
نه تو به جونگکوک محل میدادی نه اون
چند ساعتی گذشت و بلخره اونا رفتن توهم برای جونگکوک غذا رو ریختی و گذاشتی روی میز و لب زدی
_مگه گشنت نیس ...مگه غذا نمی خواستی بیا اینم غذا نوش جانت
سرد گفتی .نه از روی دعوا .از روی قهر بودن چون بهت سیلی زده بود
به طرف سرویس بهداشتی رفتی و مژه هات رو پاک کردی و صورتت رو شستی
رفتی داخل اتاق و روی تخت خوابیدی
*
*
*
یک ساعت گذشت ولی تخت تکون نخورد و فقط تو روش خوابیده بودی
بی اهمیت شونه هات رو بالا انداختی و گفتی
_به درک
و خوابیدی ...
"صبح روز بعد"
بلند شدی رفتی پایین دیدی روی کاناپه خوابیده
به طرف اشپز خونه رفتی تا چیزی درست کنی که یادت اومد امروز باید میرفتین خونه ی مامانت اینا
_اهههه ...گندش بزنن
...
ادامه دارد
- ۶۲۴
- ۰۷ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط