داشتم از این شهر می رفتم

داشتم از این شهر می رفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد!
البته
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و
تو صدایم کنی!
فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی
تا اسیرم کنی!

#رسول_یونان..
بامدادتان پر از بوی عشق
دیدگاه ها (۱۰)

ﻋﺸﻖ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻧﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖﻋﺸﻖ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩﻭﮔﺎﺯ ﻣﯽ ...

این بار زنده می خواهمتنه در رویا نه در مجازاین که خسته بیایی...

ﺳﺮﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺖ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﺒﻮﯾﻤﺸﺎﻥﻭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﻢ ...

فراموشش کرده امفقط گاهی اسمش را که می شنوم ...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

السلام علیک یا حجت الله فی ارضه ع

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط