ذهنم مغشوش است و دلم گرفته است و از تماشاچی بودن دیگر خ

«‏ذهنم مغشوش است و دلم گرفته است و از تماشاچی بودن دیگر خسته‌ام. به محض این‌که به خانه برمی‌گردم و با خودم تنها می‌شوم، یک‌مرتبه احساس می‌کنم که تمام روزم به سرگردانی و گمشدگی در میان انبوهی از چیزهایی که از من نیست و باقی نمی‌ماند گذشته است.»
دیدگاه ها (۱)

تو باید موقع خواب سرت روی سینه‌ی من باشه،وگرنه به غیرت سینم ...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۸

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

(۲part)..... نامه ای به وجودم.. ـــــــــــــــ.... سوالت به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط