اخلاق شهدایی...

*#اخلاق_شهدایی ♥️*

یکی از بچه‌ها به شوخی پتو رو پرت کرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر کاوه . کم مونده بود سکته ڪنم ؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می‌آمد .

با خودم گفتم : الانه که یه برخورد ناجوری با من کنه . چون خودم رو بی‌تقصیر می‌دونستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش رو بدم .

دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون ! این برخورد از صد تا سیلی برام سخت‌تر بود !

در حالی که دلم می‌سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن ، همونطور که می‌خندید گفت : مگه چی شده ؟ گفتم : من زدم سرت رو شکستم ، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده !

همونطور که خون‌ها رو پاک میکرد ، گفت : این جا کردستانِ ، از این خون‌ها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست .

چنان من رو شیفته خودش کرد که بعدها اگه می‌گفت : بمیر ، می‌مردم .


#سردار_شهید_محمود_کاوه
#درس_اخلاق
#ما_ملت_امام_حسینیم #ما_ملت_شهادتیم #شهید #مدافع حرم #شهیدانه #شهید حاج قاسم سلیمانی #شهید باکری #شهید خرازی #شهیدگمنام #سرباز ولایت #امام زمان (عج) #ظهور #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
دیدگاه ها (۲)

سیره شهدا...

شهید...

شهید باکری ها...

سرباز ولایت...

#نماهنگ شهدایی ؛ دلتنگی مادر شهید...#مداح ؛ #مجتبی_رمضانی ...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

کف دستم رو نگاه کرد و گفت گمشده داری. این خط که شبیه هشت هست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط