ا.ت ویو
ا.ت ویو
به عمارت عموی جیمین رسیدیم خیلی کنجکاو بودم تا با خوناشام های دیگه آشنا بشم
پیاده شدم و رفتیم داخل عمارت که پر از خوناشام بود یه مرد مسن به سمت ما اومد
(عموی جیمین ع.ج)
ع.ج: خیلی خوشحالم که دارم معشوقه ی جیمین و میبینم برای شما صندلی ویژه گذاشتم درست کنار خودم....... خب میدونم خیلی حرف زدم من عموی جیمین هستم
جیمین: اسم ا.ت رو از کجا میدونستی
(اسم پسر عموی جیمین هیونجین)
هیونجین: عمارت شما موش داره و موش هم گوش داره(پوزخند)
جیمین: جاسوس میزاری تو عمارت ما
ع.ج: بهتره بحث رو بزاریم برای بعد بشینید رو صندلی تون تا برای شما نوشیدنی بیارن
جیمین: حالا انگار ما خوشمون میاد کنارش بشینیم(آروم)
ا.ت: اممم جیمین
جیمین: بله
ا.ت: اگر ناراحت نمیشی میشه یه سوال ازت بپرسم
جیمین: بپرس
ا.ت: رابطه ی تو عموت چرا اینجوریه انگار از هم خوشتون نمیاد
جیمین: خببب جریانش مفصله و طولانی بزار بعدا
ا.ت: باشه
ع.ج: خب من اومدم جیمین یه دیقه بیا کارت دارم
جیمین: بله
ع.ج: من میخوام تا نمردم بچه دار شدن ا.ت رو ببینم
جیمین: چی
ع.ج: من وارث میخوام
جیمین: و تو فکر کردی پدر منی که بهم دستور میدی
ع.ج:یادت که نرفته من حکم پدرت رو برات دارم هر حرفی که من میزنم پدرت هم حرف منو میزنه پس(انگشتش رو با حالت تهدید سمت جیمین میگیره) اگر میخوای عشقت زنده بمونه و شکار خوناشام ها نشه برام وارث بیار
جیمین : لعنت بهت عوضی
ع.ج:(پوزخند)
لایک:۲۰
به عمارت عموی جیمین رسیدیم خیلی کنجکاو بودم تا با خوناشام های دیگه آشنا بشم
پیاده شدم و رفتیم داخل عمارت که پر از خوناشام بود یه مرد مسن به سمت ما اومد
(عموی جیمین ع.ج)
ع.ج: خیلی خوشحالم که دارم معشوقه ی جیمین و میبینم برای شما صندلی ویژه گذاشتم درست کنار خودم....... خب میدونم خیلی حرف زدم من عموی جیمین هستم
جیمین: اسم ا.ت رو از کجا میدونستی
(اسم پسر عموی جیمین هیونجین)
هیونجین: عمارت شما موش داره و موش هم گوش داره(پوزخند)
جیمین: جاسوس میزاری تو عمارت ما
ع.ج: بهتره بحث رو بزاریم برای بعد بشینید رو صندلی تون تا برای شما نوشیدنی بیارن
جیمین: حالا انگار ما خوشمون میاد کنارش بشینیم(آروم)
ا.ت: اممم جیمین
جیمین: بله
ا.ت: اگر ناراحت نمیشی میشه یه سوال ازت بپرسم
جیمین: بپرس
ا.ت: رابطه ی تو عموت چرا اینجوریه انگار از هم خوشتون نمیاد
جیمین: خببب جریانش مفصله و طولانی بزار بعدا
ا.ت: باشه
ع.ج: خب من اومدم جیمین یه دیقه بیا کارت دارم
جیمین: بله
ع.ج: من میخوام تا نمردم بچه دار شدن ا.ت رو ببینم
جیمین: چی
ع.ج: من وارث میخوام
جیمین: و تو فکر کردی پدر منی که بهم دستور میدی
ع.ج:یادت که نرفته من حکم پدرت رو برات دارم هر حرفی که من میزنم پدرت هم حرف منو میزنه پس(انگشتش رو با حالت تهدید سمت جیمین میگیره) اگر میخوای عشقت زنده بمونه و شکار خوناشام ها نشه برام وارث بیار
جیمین : لعنت بهت عوضی
ع.ج:(پوزخند)
لایک:۲۰
۵.۸k
۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.