منتظرم
وانشات از جین
پارت اول
لایک یادتون نره(◍•ᴗ•◍)❤
بازم یه روز طولانی و خسته کننده در راه بود میدونستی اگه چشماتو باز کنی همون اتفاقای تکراری در پیشه اما مجبور بودی اروم چشماتو باز کردی و به ساعت نگاه کردی هفت صبح بود از جات بلند شدی و رفتی دست و صورتت رو شستی و رفتی به سمت آشپزخونه میدونستی که جین قبل از تو بیدار شده و رفته یه جورایی از موضوع خسته خسته شدی بودی که وقتی بیدار میشدی اون رفته بود و قرار بود ۹ شب بیاد بی حوصله پاکت شیر رو از یخجال بیرون آوردی و یه لیوان شیر برای خودت ریختی خواستی شیرتو بخوری که یه نامه روی میز پیدا کردی برداشتی و اونو خوندی نامه از طرف جین بود.
* ا/ت عزیزم حالت چطوره؟ میدونم داری به سختی این زندکی رو تحمل میکنی و من ازت معذرت میخوام ولی قول میدم جبران کنم پس ساعت شش عصر اماده باش که قراره سوپرایزت کنم
خیلی دوست دارم. ورلد واید هندسام شما
اولش شوکه شدی ولی بعدش از خوشحالی نمیدونستی چیکار کنی فقط میدونستی که جین این همه مدت به فکر بود و میدونست چقدر سختی میکشی و نبود اونو تحمل میکنی. خیلی سریع شیرت رو خوردی و به ساعت نگاه کردی ذوق مرگ زدی هنوز ساعت هشتم نشده بود ولی بازم ناامید نشدی و رفتی سمد اتاق و یه نگاهی به کمد لباسات کردی . اهمممم کردی و گفتی:
-حالا چی بپوشم.....
فکر کنم این خوب باشه.
و یه شلوار لی آبی کم رنگ با یه لباس صورتی کمرنگ و از روی لباست یه کت لی برداشتی و گذاشتیشون روی تخت و رفتی سمت پذیرایی و شروع کردی به تمیز کردن خونه . بعد از اینکه خسته شدی یه نگاه به ساعت کردی دوازده بود یه اهی از روی کلافگی کشیدی تصمیم گرفتی آهنگ باز کنی رفتی سمت ضبط موسیقی و آهنگ مایک درآپ رو باز کردی و صدای باندای موسیقی رو گذاشتی آخر . کم مونده بود خونه بلرزه و تو بیخیال داشتی همراه آهنگ میرقصیدی حساس کردی کسی داره زنگ خونه رو میزنه اروم به سمت در رفتی و وقتی در رو باز کردی چشمات گرد شد و از دیدن جین اونم این ساعت تعجب کرده بودی میخواستی چیزی بگی که جین گفت
* سلام ا/ت خانم نمیخوای از کنار در بری تا بیام خونه؟
تا جین اینو گفت از کنار در رفتی کنار تا جین بیاد تو بعدش که عقلت سر جاش اومد گفتی
-سلام....مگه .... قرا..ر نبود... ۶ بیای؟
*نه
-خودت گفتی....
*من گفتم قراره ساعت ۶ سوپرایزت کنم نگفتم که قراره ۶ بیام
- خوب بلدی آدمو ضایع کنی
همون طور که داشتی سمت آشپزخونه میرفتی
* ا/ت
-بله؟
*یه لیوان قهوه برام میاری؟
- اره حتما
و به سمت قهوه ساز رفتی و قهوه تلخ مورد علاقه اش رو درست کردی.
.
.
.
* مرسی
-جین
* جانم ا/ت؟
- یه سوال بپرسم؟
*اهم بپرس
- چرا امروز زود اومدی؟
*خب چون امروز خاصه
-خاص؟
*آره
- چه روزیه که انقدر خاصه که تو انقدر زود اومدی خونه؟
*صبر داشته باش میفهمی
- یااااااا جین میدونی که من صبر ندارم بگو دیگه اذیت نکن!!
* خب صبر داشته باش
و بعد از گفتن از این جمله لبخندی زد و شروع کرد به خوردن ادامه قهوه اش توهم یه نگاه چپ بهش کردی و از رو مبل بلند شدی
* ا/ت
-بله؟
* میدونی دیگه امروز کنسرت داریم؟
- واقعا؟ چرا بهم نگفته بودی؟ حتما میام
*هیییی تو چطور آرمی هستی
جین اینو گفت و اهی از نا امیدی کشید.
- یاااااا جین من الان پنج ساله آرمیم میدونی که روی آرمی بودنم حساسم.
و بهش اخم کردی
- خب الان ساعت چند هست؟
* ساعت ۶
- چییییییی؟ نکنه سوپرایزت کنسرتتون بود؟
* نترس سوپرایزای من مثل خودم خاصن
- کشتی مارو با این خاص بودنت آقای خاص
و پوز خندی بهش زدی
* ا/ت من الان خیلی خسته ام چند روزه اصلا درست حسابی نخوابیدم میرم بخوابم ساعت ۴ بیدارم کن برم استودیو توعم ساعت ۵ ادامه باش ماشین میفرستم دنبالت تا بیای.
- باشه راحت بخوابی.
و براش با دستات قلب ساختی و جینم برات یه بوس هوایی فرستاد.
تو اون لحظه انقدر خوشحال شدی که انگار رو ابرا بودی باورت نمیشد جین برات بوس هوایی فرستاده بود.
.
.
.
تصمیم گرفتی تو این سه ساعت باقی مونده نقاشی بکشی پس مداد رو دستت گرفتی و شروع کردی به نقاشی کردن انقدر محو نقاشی کشیدن بودی که اصلا متوجه گذر زمان نشدی سرتو بالا کردی و دیدی ساعت ۴ و جین بلند شده و تو آشپزخونه اس
به سمتش رفتی تا نقاشیت رو نشونش بدی
-جین
*بله ا/ت؟
-ببین نقاشیم چطور شده؟
* یااااا ا/ت این محشره؟
مثل اینکه نقاشیت حرکت میکنه موج های دریا رو خیلی واقعی کشیدی.
-واقعا؟
*اره تو خیلی محشری ا/ت
جین اینو گفت و تو از خجالت و خوشحالی سرخ شدی.
پارت اول
لایک یادتون نره(◍•ᴗ•◍)❤
بازم یه روز طولانی و خسته کننده در راه بود میدونستی اگه چشماتو باز کنی همون اتفاقای تکراری در پیشه اما مجبور بودی اروم چشماتو باز کردی و به ساعت نگاه کردی هفت صبح بود از جات بلند شدی و رفتی دست و صورتت رو شستی و رفتی به سمت آشپزخونه میدونستی که جین قبل از تو بیدار شده و رفته یه جورایی از موضوع خسته خسته شدی بودی که وقتی بیدار میشدی اون رفته بود و قرار بود ۹ شب بیاد بی حوصله پاکت شیر رو از یخجال بیرون آوردی و یه لیوان شیر برای خودت ریختی خواستی شیرتو بخوری که یه نامه روی میز پیدا کردی برداشتی و اونو خوندی نامه از طرف جین بود.
* ا/ت عزیزم حالت چطوره؟ میدونم داری به سختی این زندکی رو تحمل میکنی و من ازت معذرت میخوام ولی قول میدم جبران کنم پس ساعت شش عصر اماده باش که قراره سوپرایزت کنم
خیلی دوست دارم. ورلد واید هندسام شما
اولش شوکه شدی ولی بعدش از خوشحالی نمیدونستی چیکار کنی فقط میدونستی که جین این همه مدت به فکر بود و میدونست چقدر سختی میکشی و نبود اونو تحمل میکنی. خیلی سریع شیرت رو خوردی و به ساعت نگاه کردی ذوق مرگ زدی هنوز ساعت هشتم نشده بود ولی بازم ناامید نشدی و رفتی سمد اتاق و یه نگاهی به کمد لباسات کردی . اهمممم کردی و گفتی:
-حالا چی بپوشم.....
فکر کنم این خوب باشه.
و یه شلوار لی آبی کم رنگ با یه لباس صورتی کمرنگ و از روی لباست یه کت لی برداشتی و گذاشتیشون روی تخت و رفتی سمت پذیرایی و شروع کردی به تمیز کردن خونه . بعد از اینکه خسته شدی یه نگاه به ساعت کردی دوازده بود یه اهی از روی کلافگی کشیدی تصمیم گرفتی آهنگ باز کنی رفتی سمت ضبط موسیقی و آهنگ مایک درآپ رو باز کردی و صدای باندای موسیقی رو گذاشتی آخر . کم مونده بود خونه بلرزه و تو بیخیال داشتی همراه آهنگ میرقصیدی حساس کردی کسی داره زنگ خونه رو میزنه اروم به سمت در رفتی و وقتی در رو باز کردی چشمات گرد شد و از دیدن جین اونم این ساعت تعجب کرده بودی میخواستی چیزی بگی که جین گفت
* سلام ا/ت خانم نمیخوای از کنار در بری تا بیام خونه؟
تا جین اینو گفت از کنار در رفتی کنار تا جین بیاد تو بعدش که عقلت سر جاش اومد گفتی
-سلام....مگه .... قرا..ر نبود... ۶ بیای؟
*نه
-خودت گفتی....
*من گفتم قراره ساعت ۶ سوپرایزت کنم نگفتم که قراره ۶ بیام
- خوب بلدی آدمو ضایع کنی
همون طور که داشتی سمت آشپزخونه میرفتی
* ا/ت
-بله؟
*یه لیوان قهوه برام میاری؟
- اره حتما
و به سمت قهوه ساز رفتی و قهوه تلخ مورد علاقه اش رو درست کردی.
.
.
.
* مرسی
-جین
* جانم ا/ت؟
- یه سوال بپرسم؟
*اهم بپرس
- چرا امروز زود اومدی؟
*خب چون امروز خاصه
-خاص؟
*آره
- چه روزیه که انقدر خاصه که تو انقدر زود اومدی خونه؟
*صبر داشته باش میفهمی
- یااااااا جین میدونی که من صبر ندارم بگو دیگه اذیت نکن!!
* خب صبر داشته باش
و بعد از گفتن از این جمله لبخندی زد و شروع کرد به خوردن ادامه قهوه اش توهم یه نگاه چپ بهش کردی و از رو مبل بلند شدی
* ا/ت
-بله؟
* میدونی دیگه امروز کنسرت داریم؟
- واقعا؟ چرا بهم نگفته بودی؟ حتما میام
*هیییی تو چطور آرمی هستی
جین اینو گفت و اهی از نا امیدی کشید.
- یاااااا جین من الان پنج ساله آرمیم میدونی که روی آرمی بودنم حساسم.
و بهش اخم کردی
- خب الان ساعت چند هست؟
* ساعت ۶
- چییییییی؟ نکنه سوپرایزت کنسرتتون بود؟
* نترس سوپرایزای من مثل خودم خاصن
- کشتی مارو با این خاص بودنت آقای خاص
و پوز خندی بهش زدی
* ا/ت من الان خیلی خسته ام چند روزه اصلا درست حسابی نخوابیدم میرم بخوابم ساعت ۴ بیدارم کن برم استودیو توعم ساعت ۵ ادامه باش ماشین میفرستم دنبالت تا بیای.
- باشه راحت بخوابی.
و براش با دستات قلب ساختی و جینم برات یه بوس هوایی فرستاد.
تو اون لحظه انقدر خوشحال شدی که انگار رو ابرا بودی باورت نمیشد جین برات بوس هوایی فرستاده بود.
.
.
.
تصمیم گرفتی تو این سه ساعت باقی مونده نقاشی بکشی پس مداد رو دستت گرفتی و شروع کردی به نقاشی کردن انقدر محو نقاشی کشیدن بودی که اصلا متوجه گذر زمان نشدی سرتو بالا کردی و دیدی ساعت ۴ و جین بلند شده و تو آشپزخونه اس
به سمتش رفتی تا نقاشیت رو نشونش بدی
-جین
*بله ا/ت؟
-ببین نقاشیم چطور شده؟
* یااااا ا/ت این محشره؟
مثل اینکه نقاشیت حرکت میکنه موج های دریا رو خیلی واقعی کشیدی.
-واقعا؟
*اره تو خیلی محشری ا/ت
جین اینو گفت و تو از خجالت و خوشحالی سرخ شدی.
۶۵.۵k
۰۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.