با تو
وانشات از نامجون
لایک و کامنت یادتون نره(◍•ᴗ•◍)❤
امروز روز تعطیل بود و نامجون خونه بود و این خوشحالت میکرد.
چون نامجون هیچوقت تو خونه پیدا نمیشد یا می رفت شرکت یا اینکه جلسه داشت و امروز بالاخره توخونه مونده بود اونم بعد ماه ها!!!!
+ ا/ت عزیزم
& جانم؟
+ امروز باهم میریم پارک هیچمخالفتی هم نمیکنی باشه؟
& مخالفت؟
مگه دیوونه شدم من از خدامه
+ نمیدونستم انقدر پارک دوست داری
& مونده با کی بری پارک
و لبخند شیطانی بهش زدی
و اونم که تعجب کرده بود کی انقدر بلبل زبونی کردن رو یاد گرفته بودی با تعجب بهت نگاه میکرد.
& چیه آدم ندیدی؟
+ آدم دیدم ولی فرشته ندیدم
با این حرف نامجون سرخ شدی.
+ خب حالا برو وسایل پیک نیک رو حاضر کن
& باشه
و بدو بدو رفتی تو اشپز خونه و سبد پیک نیک رو حاضر کردی
& نامجونی وسایلم رو آماده کردم
+ خب پس برو خودتم آماده شو
باشه ای گفتی و سمد کمد لباسات رفتی و یه بلوز کوتاه قرمز و شلوار گشاد آبی پوشیدی و یه کت ابی هم از روی بلوزت پوشیدی و کیف دوشی قرمزت رو بردلشتی و از اتاق اومدی بیرون که متوجه نامجون شدی که شلوار لی و یه پیرهن قرمز پوشیده بود
+ ا/ت خیلی خوشگل شدی این مدل لباس بهت خیلی میاد.
& میسی نامجونی لباسای توعم خوشگله جذاب ترت کرده
سبد رو از اشپزخونه برداشتی و دست در دست نامجون از خونه خارج شدین
& نامجونی با ماشین نمیریم؟
+ نه این بار پیاده بریم
& باشه
و پیاده به سمت پارک رفتین وقتی به پارک رسیدین کنار یه درخت بزرگ نشستین و نامجون گفت
+ اینجا بمون تا من برم دوتا آبمیوه بگیرم بیام
& باشه منتظرتم
و نامجون از اونجا دور شد
بعد از چند دقیقه سایه یه نفر رو دیدی که داشت اروم اروم بهت نزدیک میشد.
& نامجونی تویی؟
منو نترسون
ترس کل وجودت رو در بر گرفت
از جات بلند شدی و با دقت نگاه کردی که مرد از سایه بیرون اومد
& تتوووووو.... دیگه کی هستی؟(با ترس)
- ساکت شو
و چاقویی از جیبش در اورد و بهت بیشتر نزدیک شد طوری که فقط یه متر باهات فاصله داشت
& از من دور شو
خواستی به عقب بری که دستت رو گرفت
& دستت رو بکش مردیکه عوضی
- گفتم خفه شو مگرنه کارت تمومه
& نهههههه نامجونننننن (با داد)
سیلی بهت زد
که یع جیغ بلند کشیدی
میخواست با چاقو بهت حمله کنه که نامجون از پشت مرد رو گرفت و چاقو رو از دستش بیرون کشید و هولش داد به سمت درخت
+ مردیکه عوضی با چه جرئتی به عشق من نزدیک میشی؟؟؟؟
- مثلا میخوای چیکار کنی؟
که نامجون با یه مشت کل دهنش رو پر خون کرد و با چند تا ضربه مرد از پا در اومد و با عجله از پیشتون رفت
+ ا/ت ا/ت اتفاقی برات نیافتاد؟
خوبی؟
جاییت زخمی نشد؟
و با دقت بهت نگاه کرد و در اغوشت گرفت
تو هم که تو شوک بودی اروم گفتی
& من خوبم
خودت خوبی؟
+ من خوبم من نگران توعم
& من خوبم ازت ممنونم
+ نه نباید ممنون باشی من نباید تنهات میزاشتم
و محکم تر بغلت کرد
+ دیگه تنهات نمیزارم الانم پاشو بریم به پیک نیکمون برسیم
و از اغوشش بیرون کشید
& باشه بریم
+ ا/ت خیلی دوست دارم
& من بیشتر دوست دارم مرسی که کنارم بودی.
و نامجون بهت نزدیک شد و بوسه روی لبات گذاشت.
غذاهاتونو و خوردین و ابمیوه پر دردسرتون رو نوشیدین و به خونتون رفتین.
پایان
Ski ❌
لایک و کامنت یادتون نره(◍•ᴗ•◍)❤
امروز روز تعطیل بود و نامجون خونه بود و این خوشحالت میکرد.
چون نامجون هیچوقت تو خونه پیدا نمیشد یا می رفت شرکت یا اینکه جلسه داشت و امروز بالاخره توخونه مونده بود اونم بعد ماه ها!!!!
+ ا/ت عزیزم
& جانم؟
+ امروز باهم میریم پارک هیچمخالفتی هم نمیکنی باشه؟
& مخالفت؟
مگه دیوونه شدم من از خدامه
+ نمیدونستم انقدر پارک دوست داری
& مونده با کی بری پارک
و لبخند شیطانی بهش زدی
و اونم که تعجب کرده بود کی انقدر بلبل زبونی کردن رو یاد گرفته بودی با تعجب بهت نگاه میکرد.
& چیه آدم ندیدی؟
+ آدم دیدم ولی فرشته ندیدم
با این حرف نامجون سرخ شدی.
+ خب حالا برو وسایل پیک نیک رو حاضر کن
& باشه
و بدو بدو رفتی تو اشپز خونه و سبد پیک نیک رو حاضر کردی
& نامجونی وسایلم رو آماده کردم
+ خب پس برو خودتم آماده شو
باشه ای گفتی و سمد کمد لباسات رفتی و یه بلوز کوتاه قرمز و شلوار گشاد آبی پوشیدی و یه کت ابی هم از روی بلوزت پوشیدی و کیف دوشی قرمزت رو بردلشتی و از اتاق اومدی بیرون که متوجه نامجون شدی که شلوار لی و یه پیرهن قرمز پوشیده بود
+ ا/ت خیلی خوشگل شدی این مدل لباس بهت خیلی میاد.
& میسی نامجونی لباسای توعم خوشگله جذاب ترت کرده
سبد رو از اشپزخونه برداشتی و دست در دست نامجون از خونه خارج شدین
& نامجونی با ماشین نمیریم؟
+ نه این بار پیاده بریم
& باشه
و پیاده به سمت پارک رفتین وقتی به پارک رسیدین کنار یه درخت بزرگ نشستین و نامجون گفت
+ اینجا بمون تا من برم دوتا آبمیوه بگیرم بیام
& باشه منتظرتم
و نامجون از اونجا دور شد
بعد از چند دقیقه سایه یه نفر رو دیدی که داشت اروم اروم بهت نزدیک میشد.
& نامجونی تویی؟
منو نترسون
ترس کل وجودت رو در بر گرفت
از جات بلند شدی و با دقت نگاه کردی که مرد از سایه بیرون اومد
& تتوووووو.... دیگه کی هستی؟(با ترس)
- ساکت شو
و چاقویی از جیبش در اورد و بهت بیشتر نزدیک شد طوری که فقط یه متر باهات فاصله داشت
& از من دور شو
خواستی به عقب بری که دستت رو گرفت
& دستت رو بکش مردیکه عوضی
- گفتم خفه شو مگرنه کارت تمومه
& نهههههه نامجونننننن (با داد)
سیلی بهت زد
که یع جیغ بلند کشیدی
میخواست با چاقو بهت حمله کنه که نامجون از پشت مرد رو گرفت و چاقو رو از دستش بیرون کشید و هولش داد به سمت درخت
+ مردیکه عوضی با چه جرئتی به عشق من نزدیک میشی؟؟؟؟
- مثلا میخوای چیکار کنی؟
که نامجون با یه مشت کل دهنش رو پر خون کرد و با چند تا ضربه مرد از پا در اومد و با عجله از پیشتون رفت
+ ا/ت ا/ت اتفاقی برات نیافتاد؟
خوبی؟
جاییت زخمی نشد؟
و با دقت بهت نگاه کرد و در اغوشت گرفت
تو هم که تو شوک بودی اروم گفتی
& من خوبم
خودت خوبی؟
+ من خوبم من نگران توعم
& من خوبم ازت ممنونم
+ نه نباید ممنون باشی من نباید تنهات میزاشتم
و محکم تر بغلت کرد
+ دیگه تنهات نمیزارم الانم پاشو بریم به پیک نیکمون برسیم
و از اغوشش بیرون کشید
& باشه بریم
+ ا/ت خیلی دوست دارم
& من بیشتر دوست دارم مرسی که کنارم بودی.
و نامجون بهت نزدیک شد و بوسه روی لبات گذاشت.
غذاهاتونو و خوردین و ابمیوه پر دردسرتون رو نوشیدین و به خونتون رفتین.
پایان
Ski ❌
۱۷.۴k
۰۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.