ما چون دو دریچه روبروی هم

ما چون دو دریچه ٬ روبروی هم٬

آگاه ز هر بگو مگوی هم.

هر روز سلام و پرسش و خنده٬

هر روز قرار روز آینده.

عمر آینه بهشت ٬ اما ... آه

بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته هست٬

زیرا یکی از دریچه ها بسته هست.

نه مهر فسون ٬ نه ماه جادو کرد٬

نفرین به سفر ٬ که هرچه کرد او کرد.
دیدگاه ها (۱۴)

شاهد بوده ایلحظه تیغ نهادن بر گردن کبوتر را؟و آبی که پیش از ...

روزگار من و تو رنگی بودقدمی عشق را نفهمیدیهرچه گفتم انارها س...

احساسسنگ خارا نیستکه همین طور بماند وبماند وبماند...احساس مث...

تو را بسیار دوست دارم ومیدانم که شیوه عشق منکهنه شده استشریا...

هیچ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط