شاهد بوده ای

شاهد بوده ای
لحظه تیغ نهادن بر گردن کبوتر را؟
و آبی که پیش از آن
چه حریصانه و ابلهانه،
می نوشد پرنده؟

تو، آن لحظه ای!
تو، آن تیغی!
تو، آن آبی!

من!
من، آن پرنده بودم

#سید_علی_صالحی
دیدگاه ها (۵)

روزگار من و تو رنگی بودقدمی عشق را نفهمیدیهرچه گفتم انارها س...

بیا و کمی از زمین و زمان گلایه کنبیا و بغض هایت را به من بسپ...

ما چون دو دریچه ٬ روبروی هم٬آگاه ز هر بگو مگوی هم.هر روز سلا...

احساسسنگ خارا نیستکه همین طور بماند وبماند وبماند...احساس مث...

شاهد بوده‌ای،لحظه‌ی تیغ نهادن بر گردن کبوتر را..؟و آبی که پی...

دلم بدون تو هی بهانه می‌گیردسراغ یک غزل عاشقانه می‌گیردهمان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط