کودکی ها
به خانه می رفت با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟ – مادرش پرسید –
دعوا کردی باز؟ – پدرش گفت –
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد به دنبال آن چیز که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید گل سرخی را در دست فشرده
کتاب هندسه اش و خندیده بود
#دخترونه #طهورا
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.