ناامیدی کجاست؟ زمانی ست که تمام راه های ممکن را امتحان کر
ناامیدی کجاست؟ زمانیست که تمام راههای ممکن را امتحان کرده باشی و وقتی جوابی نگرفتی، بیرمق در آخرین سنگر به نام «معجزه» پناه گرفته باشی و ناگهان توپی از راه برسد و سنگر آخرت را هم از بین ببرد و تو لخت و عور، خودت را در مقابل چیزی که از آن میترسیدی حس کنی. ناامیدی مقامهای دیگری هم دارد؛ مثل وقتی که حادثهای سر میرسد و میبینی تمامِ مثبتاندیشیهایی که به خودت شیاف کردهای نه تنها دردی را دوا نمیکنند، که تا کاسهٔ سرت را هم جر میدهند و پیش میروند. آه ببخشید؛ بیادبی هم کمی از عوارض همین موضوع است!
ناامیدی یعنی وقتی که انتظار هیچ نوع از معجزه را در زندگی نداری؛ حتی معجزهٔ دستسازی مثل قرص خواب هم وقتی که اول شب برای فرار از کابوسهای احتمالی به او پناه میبری، ساعت چهارِ صبح وقتی که با داد و بیدادهای مغز آشفتهات از خواب بیدار میشوی، به ریشت میخندد!
ناامیدی یعنی وقتی که انتظار هیچ نوع از معجزه را در زندگی نداری؛ حتی معجزهٔ دستسازی مثل قرص خواب هم وقتی که اول شب برای فرار از کابوسهای احتمالی به او پناه میبری، ساعت چهارِ صبح وقتی که با داد و بیدادهای مغز آشفتهات از خواب بیدار میشوی، به ریشت میخندد!
۲.۶k
۳۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.