سعدی

#سعدی

سخنی که با تو دارم،
به نسیم صبح گفتم

دگری نمی‌شناسم
تو ببر که آشنایی

من از آن گذشتم ای یار
که بشنوم نصیحت

برو ای فقیه و با ما
مفروش پارسایی
دیدگاه ها (۱)

اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزمکه خلاص بی تو بند است وحیات ب...

چو گفتمش که:«دلم را نگاه دار!»چه گفت؟!«ز دست بنده چه خیزد؟ خ...

#صائبمن نیستم حریف زبانت، مگر زنماز بوسه مهر بر لب حاضرجواب ...

آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بودعشق را از اشک حسـرت ترجم...

سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتمدِگَری نمی‌شناسم تو ببر ک...

A girl from tomorrow(part 5)

هیچ وقت عاشق نشو وابسته نشو دل نبند چرا؟چون مثل من میشی حالا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط