یک نفر اینجا هست

یک نفر اینجا هست

که دلش می خواهد

سوزنی بردارد

ــ سوزن کوچکی از جنس بلور ــ

و دلش می خواهد

یک سبد قوس و قزح

با خودش بردارد …

به خیابان برود

هر کجا کوچه دلگیری هست ...

هر کجا لب هایی غمگینند

«کوک شُل» هایی از جنس تبسم بزند ...

هر کجا اشکی هست

پرده را چین بکشد

تا که خورشید بتابد به اتاق ...

هر کجا تاریک است

از نخ نقره، شهابی بدهد

توی گلدان غم و دلزدگی، نرگسی سبز کند ...

بین دل ها

پل روبان بزند ...

یک نفر اینجا هست

که دلش می خواهد

همه جا حاشیه سرخ محبت باشد .
دیدگاه ها (۱۰)

نقره داغ ، حال و روز یک مرد عاشق استمرد عاشقی کهفکر می کردچو...

من نمی دانم و ھمین درد مرا سخت می آزاردکه چرا انسان این دانا...

دوست داشتنت، اندازه ندارد!پایان ندارد!گویی بایستی بر ساحل اق...

بعضی ها را هرچقدر هم که بخواهی تمام نمی شوندهمش به آغوششان ب...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط