Monster in the forest
Monster in the forest
فصل 2 پارت 2
جونگ کوک: ا.ت آروم باش..
(........)
نامجون:*از قدرتش استفاده میکنه و جلوش ظاهر میشه*
_*چشماش برق میزنه*
نامجون: آییییی...*میوفته روی زمین*
تهیونگ: نااامجون هیونگ!! حالت خوبه؟؟
*بلندش میکنه*
_*به دلایلی نامعلوم بیهوش میشه*
☆از پشت سرش یونگی ظاهر میشه☆
تهیونگ: چیشود؟؟
نامجون: یونگی!!!
یونگی: بعدا براتون توضیح میدم.. شاید بخواین یه نگاهی به این بندازین*بهش اشاره میکنه*
تهیونگ: جییییییین هیووووونگ!!!!!
نامجون: هااااااا؟؟؟؟
یونگی: الان باید بریم پیش ا.ت!
تهیونگ: ا.ت چشه؟
(برمیگردن پیش جونگ کوک و ا.ت)
جونگ کوک: بچه هااااااا!!!!!!
نامجون: چیشده؟؟
جونگ کوک: ا.ت بیهوش شده😥
یونگی: عیبی نداره..
جونگ کوک: معلوم هست چی میگی؟!؟! کجاش عیبی نداره؟! اصلا تا حالا تو کجا بودی؟!
یونگی: اتفاقی براش نیوفتاده.. بخاطر این اینجوری شده که........
یونگی: اتفاقی براش نیوفتاده.. بخاطر این اینجوری شده که جین از قدرتش استفاده کرده و.........
جونگ کوک: جیییین هیووونگ!!
یونگی: زهر شیرموز دارم حرف میزنم!... قدرت جین اینه که زمان رو جابجا کنه و با بقیه ارتباط ذهنی پیدا کنه
تهیونگ: بخاطر همین بود که فکر میکردیم دوبار یه حرفو تکرار کردیم؟
یونگی: آره
نامجون: و تو تا الان کجا بودی؟
یونگی: از اون چیزی که شما فکر میکنین خیلی ضعیف ترم.. وقتی که ماه کامل تموم میشه نمیتونم از خودم در برابر بقیه هیولاهایی که قوی هستن محافظت کنم..بخاطر همین مجبورم خودمو از بقیه دور کنم الانم مجبور بودم که برگشتم
جونگ کوک: چرا مجبور بودی؟
یونگی: بخاطر ا.ت.. تمام این مدت داشتم مخفیانه نگاهتون میکردم ولی بخاطر اینکه آسیبی نبینه اومدم..جین هم نمیدونست پشت سرشم مگرنه حتما زنده نمیموندم
نامجون: الان نمیری؟
یونگی: باید برم........
تهیونگ: نخیر نمیری! نمیزارم هم بری به هر حال اگه نتونستی از خودت محافظت کنی ما اینکارو انجام میدیم در ضمن پنج تایی کدوم هیولایی میتونه بهمون آسیب بزنه؟!
یونگی: اما......
تهیونگ: اما نداریم همینه که هست!
یونگی: خب شما باید از ا.ت محافظت کنین همین الانشم کار سختیه چطور میخواین از پس من هم بر بیاین؟
ا.ت: تو...اهم...اصلا هم جایی نمیری!
همگی: ا.ت!!!
ا.ت: حق نداری...*بلند میشه*... جایی بری! میدونی همین الانشم چقدر نگرانت شدم؟ یذره برات مهم نیست؟؟ لااقل بهم میگفتی!!
یونگی:*شوکه*من...
ا.ت: اگه رفتی خودم میکشمت!!(تو شکر میخوری😐)
یونگی: الان.. از دستم عصبانی ای؟
ا.ت: آره!! بیشتر از چیزی که فکر میکنی عصبانیم! آخه چرا بخاطر همچین دلیل مسخره ای یهویی میری؟؟ میخوام اصلا هیچوقت بخاطر اینکه از من محافظت کنن نری برای چی آخه میخوای منو سکته بدی؟؟
یونگی:........
ا.ت: نمیری دیگه آره؟😑
یونگی: باشه...
ا.ت: اوهوم*لبخند ریزی از روی رضایت میزنه*
تصمیم گرفتم طبق قوانین عمل کنم دیدین توماری پارت میزارم ویسگون خطا میده ولی چون یه راهی پیدا کردم که خطا نده (از برنامه میرم بیرون دوباره بر میگردم توش) و بله اینطوریه که براتون تومار میزارم ولی دیگه از این خبرا نیست😂
فصل 2 پارت 2
جونگ کوک: ا.ت آروم باش..
(........)
نامجون:*از قدرتش استفاده میکنه و جلوش ظاهر میشه*
_*چشماش برق میزنه*
نامجون: آییییی...*میوفته روی زمین*
تهیونگ: نااامجون هیونگ!! حالت خوبه؟؟
*بلندش میکنه*
_*به دلایلی نامعلوم بیهوش میشه*
☆از پشت سرش یونگی ظاهر میشه☆
تهیونگ: چیشود؟؟
نامجون: یونگی!!!
یونگی: بعدا براتون توضیح میدم.. شاید بخواین یه نگاهی به این بندازین*بهش اشاره میکنه*
تهیونگ: جییییییین هیووووونگ!!!!!
نامجون: هااااااا؟؟؟؟
یونگی: الان باید بریم پیش ا.ت!
تهیونگ: ا.ت چشه؟
(برمیگردن پیش جونگ کوک و ا.ت)
جونگ کوک: بچه هااااااا!!!!!!
نامجون: چیشده؟؟
جونگ کوک: ا.ت بیهوش شده😥
یونگی: عیبی نداره..
جونگ کوک: معلوم هست چی میگی؟!؟! کجاش عیبی نداره؟! اصلا تا حالا تو کجا بودی؟!
یونگی: اتفاقی براش نیوفتاده.. بخاطر این اینجوری شده که........
یونگی: اتفاقی براش نیوفتاده.. بخاطر این اینجوری شده که جین از قدرتش استفاده کرده و.........
جونگ کوک: جیییین هیووونگ!!
یونگی: زهر شیرموز دارم حرف میزنم!... قدرت جین اینه که زمان رو جابجا کنه و با بقیه ارتباط ذهنی پیدا کنه
تهیونگ: بخاطر همین بود که فکر میکردیم دوبار یه حرفو تکرار کردیم؟
یونگی: آره
نامجون: و تو تا الان کجا بودی؟
یونگی: از اون چیزی که شما فکر میکنین خیلی ضعیف ترم.. وقتی که ماه کامل تموم میشه نمیتونم از خودم در برابر بقیه هیولاهایی که قوی هستن محافظت کنم..بخاطر همین مجبورم خودمو از بقیه دور کنم الانم مجبور بودم که برگشتم
جونگ کوک: چرا مجبور بودی؟
یونگی: بخاطر ا.ت.. تمام این مدت داشتم مخفیانه نگاهتون میکردم ولی بخاطر اینکه آسیبی نبینه اومدم..جین هم نمیدونست پشت سرشم مگرنه حتما زنده نمیموندم
نامجون: الان نمیری؟
یونگی: باید برم........
تهیونگ: نخیر نمیری! نمیزارم هم بری به هر حال اگه نتونستی از خودت محافظت کنی ما اینکارو انجام میدیم در ضمن پنج تایی کدوم هیولایی میتونه بهمون آسیب بزنه؟!
یونگی: اما......
تهیونگ: اما نداریم همینه که هست!
یونگی: خب شما باید از ا.ت محافظت کنین همین الانشم کار سختیه چطور میخواین از پس من هم بر بیاین؟
ا.ت: تو...اهم...اصلا هم جایی نمیری!
همگی: ا.ت!!!
ا.ت: حق نداری...*بلند میشه*... جایی بری! میدونی همین الانشم چقدر نگرانت شدم؟ یذره برات مهم نیست؟؟ لااقل بهم میگفتی!!
یونگی:*شوکه*من...
ا.ت: اگه رفتی خودم میکشمت!!(تو شکر میخوری😐)
یونگی: الان.. از دستم عصبانی ای؟
ا.ت: آره!! بیشتر از چیزی که فکر میکنی عصبانیم! آخه چرا بخاطر همچین دلیل مسخره ای یهویی میری؟؟ میخوام اصلا هیچوقت بخاطر اینکه از من محافظت کنن نری برای چی آخه میخوای منو سکته بدی؟؟
یونگی:........
ا.ت: نمیری دیگه آره؟😑
یونگی: باشه...
ا.ت: اوهوم*لبخند ریزی از روی رضایت میزنه*
تصمیم گرفتم طبق قوانین عمل کنم دیدین توماری پارت میزارم ویسگون خطا میده ولی چون یه راهی پیدا کردم که خطا نده (از برنامه میرم بیرون دوباره بر میگردم توش) و بله اینطوریه که براتون تومار میزارم ولی دیگه از این خبرا نیست😂
۸.۰k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.