معلم روانی
#معلم روانی
p7
کوک:(دستشو میگیره و با هم میوفتن رو شن)
بورام:ایی ببخشیددد
کوک:(میکشتش تو بغلش) چند دقیقه همینطوری بمون لطفا
یورام:اوم باشه
*چند دقیقه بعد*
نگهبان: ببخشید ارباب اومدم یه دور بزنم ببینم مشکلی نیست
کوک:باشه دیگه برو
بورام:ا ار ارباب؟؟؟
کوک:آره اینجا مال منه
بورام:وادفاخخخخخخخخ
کوک:بلند شو بریم داخل بهت لباس بدم همش شنی شده
بورام:باشه
(میرن داخل)
کوک:بیا اینو بپوش
بورام:چه گوگولیهههه ^عکسشو میزارم^
کوک:اهوم
بورام:چرا لباس دخترونه داری ؟
کوک:گفتم از قبل آماده کنن
بورام:اوهه
کوک:ارع
خدمتکار:ارباب ناهار آمادست
یورام:آخ جون
کوک:بریم
*بعد ناهار*
بورام:اییی دیگه پر پر شدم
کوک:منم
بورام:خب حالا چیکار کنیم
کوک:بیا بریم پیاده روی
بورام:باشه
*تو پارک*
بورام:چقد هوا خوبه
کوک:آره اون ابره رو نگاه کن فاک نشون داده(خنده)
بورام:عه اره(خنده)
یه بچه:عمو عمو
کوک:جونم
بچه:شیر میخوام
کوک:من ندارم که
بورام:بهش شیر بده(خنده)
کوک:ایبابا
مادره:ببخشید ببخشید بیا بریم بازم ببخشید
کوک:اشکال نداره
مادره:آروم برو سوهو
(جیغ)
بورام:داشتم همینطوری به کوک میخندیدم که چشمم به ماشینی افتاد که با سرعت داره رد میشه و اون بچه که داره سمت خیابون میره یهو فقط صدای جیغ شنیدم دوییدم سمت اون بچه بغلش کردمو جیغ زدم
کوک:همینطوری داشتم با بورام قدم میزدیم راه میرفیتیم که یهو بورام خشکش زدو دویید سمت خیابون دیدم یه ماشین داره با سرعت میادو یه زن داره جیغ میزنه بورامم یه بچه رو وسط،خیابون بغل کرده بجز صدای گریه بچه و جیغ بورام جیزی رو نمیشنیدم که دوییدم سمتشونو هردو رو تو بغلم گرفتمو پریدم اونور که ماشین با بوقی رد شد
بچه:گریه
بورام:باسه باشه چیزی نیست
کوک:بورام خوبی
بورام:کوک دستت داره خون میاد (نگران)
مادر:واقعا معذرت میخوام خیلی ازتون ممنونم واقعا ممنونم(گریه)
کوک:خواهش میکنم خانوم از این به بعد بیشتر مواظب باشین
مادر:چشم هیلی ممنون
بورام:کوک بیا بریم بیمارستان داره از دستت خون میاد
کوک:چیزی نیست بیا بریم یچیزایی بخریم پانسمان کنیمش
بورام:مطمئنی خوبی؟
کوک:آره بیا بریم
*یه ربع بعد*
کوک:بیا اینجا بشینیم خب
بورام:بده من برات ببندم
کوک:باشه بیا
بورام:آخه چرا اینطوری کردی هاننن...
جا نشد پارت بعدیم ببینید :*)))♡
حمایت نشه؟
p7
کوک:(دستشو میگیره و با هم میوفتن رو شن)
بورام:ایی ببخشیددد
کوک:(میکشتش تو بغلش) چند دقیقه همینطوری بمون لطفا
یورام:اوم باشه
*چند دقیقه بعد*
نگهبان: ببخشید ارباب اومدم یه دور بزنم ببینم مشکلی نیست
کوک:باشه دیگه برو
بورام:ا ار ارباب؟؟؟
کوک:آره اینجا مال منه
بورام:وادفاخخخخخخخخ
کوک:بلند شو بریم داخل بهت لباس بدم همش شنی شده
بورام:باشه
(میرن داخل)
کوک:بیا اینو بپوش
بورام:چه گوگولیهههه ^عکسشو میزارم^
کوک:اهوم
بورام:چرا لباس دخترونه داری ؟
کوک:گفتم از قبل آماده کنن
بورام:اوهه
کوک:ارع
خدمتکار:ارباب ناهار آمادست
یورام:آخ جون
کوک:بریم
*بعد ناهار*
بورام:اییی دیگه پر پر شدم
کوک:منم
بورام:خب حالا چیکار کنیم
کوک:بیا بریم پیاده روی
بورام:باشه
*تو پارک*
بورام:چقد هوا خوبه
کوک:آره اون ابره رو نگاه کن فاک نشون داده(خنده)
بورام:عه اره(خنده)
یه بچه:عمو عمو
کوک:جونم
بچه:شیر میخوام
کوک:من ندارم که
بورام:بهش شیر بده(خنده)
کوک:ایبابا
مادره:ببخشید ببخشید بیا بریم بازم ببخشید
کوک:اشکال نداره
مادره:آروم برو سوهو
(جیغ)
بورام:داشتم همینطوری به کوک میخندیدم که چشمم به ماشینی افتاد که با سرعت داره رد میشه و اون بچه که داره سمت خیابون میره یهو فقط صدای جیغ شنیدم دوییدم سمت اون بچه بغلش کردمو جیغ زدم
کوک:همینطوری داشتم با بورام قدم میزدیم راه میرفیتیم که یهو بورام خشکش زدو دویید سمت خیابون دیدم یه ماشین داره با سرعت میادو یه زن داره جیغ میزنه بورامم یه بچه رو وسط،خیابون بغل کرده بجز صدای گریه بچه و جیغ بورام جیزی رو نمیشنیدم که دوییدم سمتشونو هردو رو تو بغلم گرفتمو پریدم اونور که ماشین با بوقی رد شد
بچه:گریه
بورام:باسه باشه چیزی نیست
کوک:بورام خوبی
بورام:کوک دستت داره خون میاد (نگران)
مادر:واقعا معذرت میخوام خیلی ازتون ممنونم واقعا ممنونم(گریه)
کوک:خواهش میکنم خانوم از این به بعد بیشتر مواظب باشین
مادر:چشم هیلی ممنون
بورام:کوک بیا بریم بیمارستان داره از دستت خون میاد
کوک:چیزی نیست بیا بریم یچیزایی بخریم پانسمان کنیمش
بورام:مطمئنی خوبی؟
کوک:آره بیا بریم
*یه ربع بعد*
کوک:بیا اینجا بشینیم خب
بورام:بده من برات ببندم
کوک:باشه بیا
بورام:آخه چرا اینطوری کردی هاننن...
جا نشد پارت بعدیم ببینید :*)))♡
حمایت نشه؟
۴.۸k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.