تصور نبودنت در من نمیگنجد

تصور نبودنت ،در من نمیگنجد...
من بی تو ، فلات خشکی را می مانم ، که
در رویاهایش ،متصور جنگلی
سبز و بارنی ست...

 کوچ میکنم از فکر #نبودن تو، به
دنیای تازه ای که در آن، حضور سرشارت
زدوده گرد و غبار تنهایی را ، از
چهره ی مضطر پیاده روهای شهر...

در من ،مردی زندگی میکند،که
میخرد نازهای زنانه ی تورا
به قیمتی گزاف ،از خزانه ی دلش...
و قاب میگیرد تصویری از
چشمهای خمارت را به وقت #دلتنگی ...

بانو...
پیاده روهای دلم ،سالهاست
در #حسرت عبورتان نشسته اند...
کمی با ما راه بیا...
دیدگاه ها (۱)

#هنری

#هنری

نازنینم...!عادت نیست از این فاصله برای تو نوشتن...اجبار است....

گاهی حتی سالها حرف زدن کافی نیست!با بعضی ها باید به #سکوت رس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط