بوی نم میدهد

بویِ نم می‌دهد ...
ازهمان دونفره‌ها شده‌است . هوا را می‌گویم .
باران ریز ریز به موهایم می‌چسبد .
زمستان است و به پاییز مانند ...
کنار هم راه می‌رویم ، شانه به شانه دیگر نه ...
تند قدم برمیداری و سر به زیر !
چیزهایی می‌پرسم که احمقانه است .
مگر دیگر به من ربطی دارد که چه کسی وارد زندگی‌ات شده‌است ؟
" من تورا کنار نگذاشته‌ام که بدنبال کسی دیگر بروم "
درست یادم می‌آید سومین باری را که تکرارش کردی ... آرام چرا نمی‌شوم ؟
زمان می‌گذرد ، همان خیابان پنجم گوشه‌ای ایستاده‌ایم .
حرف‌هایی را می‌گویی که مغزم را فلج می‌کند .
آرامِ جانم !
من از صدایت هیچ بغضی را نفهمیدم .
خیره نگاهم کن !
من در چشم‌هایت هم اشک را نخواهم‌دید .
بسوی خیابان قدم برمیداری ...
سرد است ، سرد میشود ، شدت می‌گیرد ...
زمستان است و به جهنم مانند ...
دیدگاه ها (۳)

Eνєяʏ ţhıňɢ ıs ıň ʏouя mıňԀ.Thıňk ţo hѧνє ɢooԀ ʟıғє & mѧkє ı...

+ یه مثال میزنم واست . گوش کن به من !من یک پرنده مینا داشتم ...

ین شعر ها بروند به جهنم نزدیکتر بیا آنقدر که گرم...

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط