تو صلیبی و من از عشق تو آویزانم

تو صلیبی و من از عشق تو آویزانم
تو طلوع ظفری ، من شب بی پایانم

تو فراینده ی حسی ، همه ی احساسی
تو خود شعری و من گم شده در اوزانم

ملکوت غزلی ، شور شب معراجی
تو خود عرشی و من فرش ته دالانم
سهمِ چشمم نیستی اما گرفتار توأم

جرعه نوشِ چشمهایِ سبز و بیمارِ توأم

قطره قطره شبنمِ غم میچکد از چشمِ تو
عطرِ گل های بهاری! ، همچنان خارِ توأم؟

کور شد چشمِ تماشای من، اما تا ابد
گوشه ی کنعانِ دل، در فکرِ دیدارِ توأم

کلبه ی امّیدِ قلبم بودی و اکنون فقط
نا امیدی خفته در اندوهِ آوارِ توأم

تکیه گاهِ روزهای بیکسی! ، یادت به خیر
بعدِ تو یک روحِ سرگردان، به دیوارِ توأم

کاش چون پاییز میماندی کنارِ دفترم
بی وفا دلخسته از سرمایِ بسیارِ توأم

من نمی دانم چرا دیگر کنارم نیستی
در شگفت از نحوه ی برخورد و رفتار توأم

صحبتِ یک عمر اندوه است، عمرم! ، صبر کن
نازنین! ، تلخی نکن، تندی نکن، یارِ توأم
دیدگاه ها (۴)

وصف خال دلربایت حسرت دلها شدهگیسوان چون کمندت محشر کبرا شدهآ...

@...o

وصف خال دلربایت حسرت دلها شدهگیسوان چون کمندت محشر کبرا شدهآ...

عهد کردم عاشقانه سر نهم در پای عشقزندگی یعنی نشستن با تو در ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط