دوست داشتم عکاس بودم.
دوست داشتم عکاس بودم.
کادر می بستم روی صورت دوست داشتنی های زندگیـَم
میگفتم یک دو ...سیـــب!
(این سیبِ آخر را یک جوری می گفتم که لبخندشان از کادر بزند بیـــرون!)
و لبخندشان را...
تصویرِ مثبتِ زندگی بخششان را... ثبت می کردم.
قاب می گرفتم
و می گذاشتم کنجِ طاقچه ی دلم...
اصلا شاید یک سبکِ نوینِ عکاسی خلق می کردم
به نامِ خنــده ی حیات بخــش. . .
کادر می بستم روی صورت دوست داشتنی های زندگیـَم
میگفتم یک دو ...سیـــب!
(این سیبِ آخر را یک جوری می گفتم که لبخندشان از کادر بزند بیـــرون!)
و لبخندشان را...
تصویرِ مثبتِ زندگی بخششان را... ثبت می کردم.
قاب می گرفتم
و می گذاشتم کنجِ طاقچه ی دلم...
اصلا شاید یک سبکِ نوینِ عکاسی خلق می کردم
به نامِ خنــده ی حیات بخــش. . .
۱.۷k
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.