«عشق پولی پارت۶۳»
«عشق پولی پارت۶۳»
نور خورشید رو صورتم بود ولی بازم میخواستم بخوابم ک در باز شد و جیمین بود
_ا.تت پاشو دیگه صبح شدهه(لوس)
+نمیخواممم نمیخوام میخوام بخوابمم بزار بخوابمم عهع
ک یهو شرو کرد ب غلغلک دادنمممم
+نکننن جیمینن نکننن باشه باشهعع پا میشممم
_پاشو بریم سونوگرافی و بعدب هیون عکس بچمونو نشونن بدیمم(چند ماهس)
+باشهههه
یو بوسه ی عکیق ب لباس زدم و رفتم کارامو کردم و سوهی بیدار شده بود الان دیگه خانوم بزرگی شده اون الان ۱۵سالش شده و خودش میتونه از پس کاراش بربیاد و دیکه مثل قبل بچه نیست رفتم به جونگ هیون سر بزنم(پسرشون ۸ونیم سالشع)چند ماه دیگه ۹سالش میشه بیدارش کردم و صبخانمونو خوردیم و رفتیم سونوگرافی و بعد با بچه ها رفتیم عکس بچمونو به هیون نشون بدیم نزدیک شدیم ک گوشیم زنگ خورد هوانگ سو بود
+الوو سلام هوانگ سو چطوریی
سو. خوبمم ت چطوری کجایی
+ماداریم میریم پیش هیون تا عکس بچمونو بهش نشون بدیم
هوانگ سو. اها باشه میشه منم بیام؟
+ارهه بیا چ بهتررر
هوانک سو. خب باشه شما برین من ی چندتا کار ت بهزیستی دارم انجام دادم میام(بهزیستی بچگیاشو خریده اسمشم گذاشته پارک هیون)
قطع کردیم و رفتیم سمت قبرستون (هیون مرده)از اون اتفاقا خیلی میگذره دلم براش تنگ شده مخصوصا اون دوره ک باهم هم کلاسی بودیم بد مرگش همچی بهم ریخت بعد اون تصادف....
+اییی دلم
_چیشددد عزیزمم خوبیی؟
جونگ هیون. مامانن چیشدیی؟؟
سوهی ابجی حالت خوبه فک کنم بچه لگد زد(اخلاق سوهی شده کپی هیون)
+ایی اره فک کنم بچمون لگد زد
_ترسوندیمم عزیزممم
رسیدیم و ب هیون عکس بچمونو نشون دادیم خیلی خوشحال بودم ک بعد اون اتفاق جیمین دوباره خودشو جمع کرد....
نور خورشید رو صورتم بود ولی بازم میخواستم بخوابم ک در باز شد و جیمین بود
_ا.تت پاشو دیگه صبح شدهه(لوس)
+نمیخواممم نمیخوام میخوام بخوابمم بزار بخوابمم عهع
ک یهو شرو کرد ب غلغلک دادنمممم
+نکننن جیمینن نکننن باشه باشهعع پا میشممم
_پاشو بریم سونوگرافی و بعدب هیون عکس بچمونو نشونن بدیمم(چند ماهس)
+باشهههه
یو بوسه ی عکیق ب لباس زدم و رفتم کارامو کردم و سوهی بیدار شده بود الان دیگه خانوم بزرگی شده اون الان ۱۵سالش شده و خودش میتونه از پس کاراش بربیاد و دیکه مثل قبل بچه نیست رفتم به جونگ هیون سر بزنم(پسرشون ۸ونیم سالشع)چند ماه دیگه ۹سالش میشه بیدارش کردم و صبخانمونو خوردیم و رفتیم سونوگرافی و بعد با بچه ها رفتیم عکس بچمونو به هیون نشون بدیم نزدیک شدیم ک گوشیم زنگ خورد هوانگ سو بود
+الوو سلام هوانگ سو چطوریی
سو. خوبمم ت چطوری کجایی
+ماداریم میریم پیش هیون تا عکس بچمونو بهش نشون بدیم
هوانگ سو. اها باشه میشه منم بیام؟
+ارهه بیا چ بهتررر
هوانک سو. خب باشه شما برین من ی چندتا کار ت بهزیستی دارم انجام دادم میام(بهزیستی بچگیاشو خریده اسمشم گذاشته پارک هیون)
قطع کردیم و رفتیم سمت قبرستون (هیون مرده)از اون اتفاقا خیلی میگذره دلم براش تنگ شده مخصوصا اون دوره ک باهم هم کلاسی بودیم بد مرگش همچی بهم ریخت بعد اون تصادف....
+اییی دلم
_چیشددد عزیزمم خوبیی؟
جونگ هیون. مامانن چیشدیی؟؟
سوهی ابجی حالت خوبه فک کنم بچه لگد زد(اخلاق سوهی شده کپی هیون)
+ایی اره فک کنم بچمون لگد زد
_ترسوندیمم عزیزممم
رسیدیم و ب هیون عکس بچمونو نشون دادیم خیلی خوشحال بودم ک بعد اون اتفاق جیمین دوباره خودشو جمع کرد....
۳.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.