«عشق پولی پارت۶۴»
«عشق پولی پارت۶۴»
فلش بک ب ۱۰سال پیش
هیون بعد از مرخص شدنش زیاد عادی رفتار نمیکردو بعد چند وقت از گیجی در اومدو همچی ب صورت مامل یادش اومدو فرار کرد موقعی ک داشت فرار میکرد بارون میومدوجاده ها لیز بودن و قرار بود با هوانگ سو قرار بزاره داشت دیوونه میشدو نمیدونست چیکار کنه و هوانگ سو داشت میومد اونجایی ک هیون گفته بود ک ی ماشین نزدیک بود بهش بزنه که صاحب اون ماشین کسی نبودجزدال صاحب ماشین پیاده شد معلوم بود حالش خوب نبود و ی چندتا دهتر تو ماشینش بود
دال. به بهه ببین کی اینجاس تو این هوای بارونی اینجا چیکار میکنی اقای هیون مثل اینکه بت سخت گذشته ک بدون چتر اومدی..
=بروو گمشوو اصلا حوصلتو ندارمم
دال. برم گمشم؟؟دلت میخواد باز اتفاقی بیوفته؟ههه هه هه هه زود باش عذر خواهی کن
=برو گمشو مرتیکه ی ....م...ا..در........
=فعلا میبینی ک تو ماشین کار دارم ولی ب حسابت میرسم
گازشو گرفتو رفت هیون رفت سمت همونجایی ک قرار گذاشته بود و هوانگ سورو دید. و هوانگ سو بردتش خونه و همچیو کامل براش توضیح داد هرچندک خیلی طول مشید با این قضیه کنار بیاد ولی بعدش با هوانک سو. قرار گذاشت و یبار براش ی حلقه گرفتو این خلقه رو میخواست بهش بده و بگه ک تا حلقه ی بدی ک نامزدی خساب میشه اینو نگه داره و سومین حلقه حلقه ی ازدواج خواهد بود تو رستوران هوانگ سو منتظر بود هرچقد منتظر بود هیون نیومده بود ولی بازم منتظر موند
ویو هیون
داشتم میرفتم طرف رستوران ک دیدم ی ماشین تعقیب میکنه منو و با سرعت ازش دور شدم اون رستوران نزدیک یه دریا بود و رفتم زو اسکله و ی نفس عمیق کشیدم خیلی دیر شده بود ک دیدم چندتا مرد سیاه پوش دارن میان جایی ک من هستم و خواستم کتکشون بزنم چون میدونستم ک دال اونارو فرستاده ولی ی ضربه تو سرم خوردو دیگه هیچی نفهمیدم...
ضربه ب سر هیون خوردو افتاد تو دریا گوشیشو حلقه ی تو دستش افتاد پشت اسکله (میزو صندلی ک برا هوانگ سو و هیون بود ویژه رو اسکله بود)و اون مردا رفتن هوانگ سو حوصلش سر رفته بود و رفت پشت اسکله و....
فلش بک ب ۱۰سال پیش
هیون بعد از مرخص شدنش زیاد عادی رفتار نمیکردو بعد چند وقت از گیجی در اومدو همچی ب صورت مامل یادش اومدو فرار کرد موقعی ک داشت فرار میکرد بارون میومدوجاده ها لیز بودن و قرار بود با هوانگ سو قرار بزاره داشت دیوونه میشدو نمیدونست چیکار کنه و هوانگ سو داشت میومد اونجایی ک هیون گفته بود ک ی ماشین نزدیک بود بهش بزنه که صاحب اون ماشین کسی نبودجزدال صاحب ماشین پیاده شد معلوم بود حالش خوب نبود و ی چندتا دهتر تو ماشینش بود
دال. به بهه ببین کی اینجاس تو این هوای بارونی اینجا چیکار میکنی اقای هیون مثل اینکه بت سخت گذشته ک بدون چتر اومدی..
=بروو گمشوو اصلا حوصلتو ندارمم
دال. برم گمشم؟؟دلت میخواد باز اتفاقی بیوفته؟ههه هه هه هه زود باش عذر خواهی کن
=برو گمشو مرتیکه ی ....م...ا..در........
=فعلا میبینی ک تو ماشین کار دارم ولی ب حسابت میرسم
گازشو گرفتو رفت هیون رفت سمت همونجایی ک قرار گذاشته بود و هوانگ سورو دید. و هوانگ سو بردتش خونه و همچیو کامل براش توضیح داد هرچندک خیلی طول مشید با این قضیه کنار بیاد ولی بعدش با هوانک سو. قرار گذاشت و یبار براش ی حلقه گرفتو این خلقه رو میخواست بهش بده و بگه ک تا حلقه ی بدی ک نامزدی خساب میشه اینو نگه داره و سومین حلقه حلقه ی ازدواج خواهد بود تو رستوران هوانگ سو منتظر بود هرچقد منتظر بود هیون نیومده بود ولی بازم منتظر موند
ویو هیون
داشتم میرفتم طرف رستوران ک دیدم ی ماشین تعقیب میکنه منو و با سرعت ازش دور شدم اون رستوران نزدیک یه دریا بود و رفتم زو اسکله و ی نفس عمیق کشیدم خیلی دیر شده بود ک دیدم چندتا مرد سیاه پوش دارن میان جایی ک من هستم و خواستم کتکشون بزنم چون میدونستم ک دال اونارو فرستاده ولی ی ضربه تو سرم خوردو دیگه هیچی نفهمیدم...
ضربه ب سر هیون خوردو افتاد تو دریا گوشیشو حلقه ی تو دستش افتاد پشت اسکله (میزو صندلی ک برا هوانگ سو و هیون بود ویژه رو اسکله بود)و اون مردا رفتن هوانگ سو حوصلش سر رفته بود و رفت پشت اسکله و....
۴.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.