آن شب یی از آن شبها بود بنا شد از سمت راست یی یی ...

آن شب یكی از آن شب‌ها بود؛ بنا شد از سمت راست یكی یكی دعا كنند، اولی گفت: «الهی حرامتان باشد…» بچه‌ها مانده بودند كه شوخی است، جدی است؟ بقیه دارد یا ندارد؟ جواب بدهند یا ندهند؟ كه اضافه كرد: «آتش جهنم» و بعد همه با خنده گفتند: «الهی آمین.» نوبت دومی بود، همه هم سعی می كردند مطالب شان بكر و نو باشد، تأملی كرد و بعد دستش را به طرف آسمان گرفت و خیلی جدی گفت: «خدایا مار و بكش…»
دوباره همه سكوت كردند و معطل ماندند كه چه كنند و او اضافه كرد: «پدر و مادر مار و هم بكش!» بچه‌ها بیش تر به فكر فرو رفتند، خصوصاً كه این بار بیش تر صبر كرد، بعد كه احساس كرد خوب توانسته بچه‌ها را بدون حقوق سركار بگذارد، گفت: «تا ما را نیش نزند!»

#شهدا
#طنز_جبهه
دیدگاه ها (۲)

والكثافة من الشیطانروحانی گردانمان بود. روشش این بود كه بعد ...

من و حسین تازه به جبهه آمده بودیم و فقط همدیگر را می شناختیم...

به نام رب مهدی لب گشایم سرود غیبتش را می سرایمسخن از غربت مه...

یا ابا صالح ادرکنی..به دنبال کسی هستم میان گریه ها هرشبکه می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط