پسر آخوندی که می خواست مهندس شود.
پسر آخوندی که می خواست مهندس شود.
پسر آخوند می خواست مهندس بشه،
ولی آخوند سخت مخالف بود
و مایل بود که فرزندش راه او و اجدادش رو ادامه بدهد!
اصرار پدر و انکار پسر تا اینکه
آخوندی فواید عینی و عملی آخوندی را به پسر گفت بشنوید:
پدر: پسرجان کار مال الاغه،
من هشتاد سالمه و
عرق پیشانی نمیدانم چیه.
پسرجان سربازی نمیری،
مالیات نمیدی،
دانشگاه شهریه میدی ولی
حوزه شهریه میگیری.
جنگ بشه،
سیل بیاد،
خشکسالی بیاد،
برای ما فرقی نمیکنه.
مردم خمس میدن،
زکات میدن،
نذر میکنن،
صدقه میدن و همش کجا میره؟
توی شکم نازنین بابات و شرکاء.
گوشت بشه کیلویی پانصدهزارتومان،
برای ما چه فرقی میکنه؟
خرج خونهی ما با امام زمانه.
هر چه که لازم باشه ما از پول خمس برمیداریم و هزینه مون باید تأمین باشه.
مردم به ما احتیاج دارند؛
برای عروسی،
برای عزا،
برای عاشورا برای تاسوعا
برای وفات،
برای زیارت ما را می برند.
خونه برامون میخرن،
آبرو و احترام داریم.
تو هم که اهل صفایی،
میدانی چقدر زن صیغه ای و غیره میتونی داشته باشی؟
تو خونه،
اندرونی و بیرونی داریم،
زنامون تو اندرونی اند،
و با ما که آقاییم،
نمیتونند یک به دو بکنند،
زیرا ما،
زود زن دوم میگیریم
حرفی هم بزنند،
آنها را طلاق میدیم،
تا آقا را اذیت نکنند.
پسر: آخه پدر جان،
الان عصر اینترنت و اطلاعات هست،
و بالاخره مردم از خودشون میپرسند،
این آخوندها چه نفعی دارن؟
پدر: فکر میکردم زرنگ تر از اینها باشی، پسرجان.
ی سر برو چاه جمکران!
تا ببینی فایده های آخوند شدن را.
پسرجان گوش بگیر،
فقط و فقط یک چیز رو یادت باشه،
اگه عاقل شدی،
و به حوزه رفتی،
تمام اون چیزهائی که
توی حوزه یاد میگیری،
فقط و فقط ابزار کار هستن،
یک وقت نکنه باورت بشه که...!
پسر: که چی؟ ها؟!
پدر: تو دیدی آخوند،
برا امام حسین گریه کنه؟
[مگر برا فیلم بازی کردن]
تو دیدی آخوندی بره مشهد و خودش رو به ضریح طناب کنه و شفا بخواد؟
تو دیدی آخوندی بره چاه جمکران؟
تو دیدی آخوندی صدقه بده؟
خلاصه کلام پسر جان،
همش داستان بافی هست و بس
اگر کسی هم فهمید قضیه چیه
رو منبر میگی طرف مرتده و کارش تمومه.
امروز هم که حکومت مال خودمونه
و کسی نمیتونه بگه
بالای چشمت ابروه.
دو کلمه که تو حوزه خواندی،
میری قاضی میشی،
امام جمعه میشی،
رئیس جمهور و نماینده میشی،
و دیگه هم از آخور میخوری،
و هم از توبره.
جنگ هم بشه،
تو فقط برو منبر و از فیض شهادت بگو و از بهشت.
خودت که نمیخوای بری جنگ و بجنگی
فقط دیگران را تشویق کن برن جنگ
ثوابش به تو هم میرسه.
مگه هشت سال جنگ داشتیم
چندتا آخوند کله گنده شهید شدند؟!!
پسرم کدوم آخوند مسئول تا حالا دیدی شهید بشه؟
تازه آقازاده های اونا هم میروند خارج درس میخونند،
با پول دولت،
و برمیگردن مدیر و رئیس میشن.
وقتی هم بمیریم،
مستقیم میریم بهشت
و حوریان در انتظارمونند.
تازه ببین همین مردم در عصر اینترنت،
چطور در عاشورا تاسوعا،
خودشونو برای داستانهای ما،
جر میدن،
و به سر و صورت خودشون میزنند.
پس فکر نکن که در ۵۰ یا ۱۰۰ سال آینده این مردم خواهند فهمید همش داستان بوده!!!
خلاصه پسره فهمید که،
پدر بد و بیراه نمیگه...
روز بعد پسر روانه حوزه شد،
و ما همواره؛
خمس میدیم،
زکات میدیم،
شفاعت می خواهیم،
صدقه میدیم،
نذری میدیم در عاشورا و تاسوعا براشون سنگ تمام میذاریم و...
دست آقا را هم میبوسیم،
و آقا هم کلی حال میکنه...
اینو میگن زندگی شرافتمندانه آخوندی!!!
بیشتر این دلایل حقیقته! اینطور نیست؟!
پسر آخوند می خواست مهندس بشه،
ولی آخوند سخت مخالف بود
و مایل بود که فرزندش راه او و اجدادش رو ادامه بدهد!
اصرار پدر و انکار پسر تا اینکه
آخوندی فواید عینی و عملی آخوندی را به پسر گفت بشنوید:
پدر: پسرجان کار مال الاغه،
من هشتاد سالمه و
عرق پیشانی نمیدانم چیه.
پسرجان سربازی نمیری،
مالیات نمیدی،
دانشگاه شهریه میدی ولی
حوزه شهریه میگیری.
جنگ بشه،
سیل بیاد،
خشکسالی بیاد،
برای ما فرقی نمیکنه.
مردم خمس میدن،
زکات میدن،
نذر میکنن،
صدقه میدن و همش کجا میره؟
توی شکم نازنین بابات و شرکاء.
گوشت بشه کیلویی پانصدهزارتومان،
برای ما چه فرقی میکنه؟
خرج خونهی ما با امام زمانه.
هر چه که لازم باشه ما از پول خمس برمیداریم و هزینه مون باید تأمین باشه.
مردم به ما احتیاج دارند؛
برای عروسی،
برای عزا،
برای عاشورا برای تاسوعا
برای وفات،
برای زیارت ما را می برند.
خونه برامون میخرن،
آبرو و احترام داریم.
تو هم که اهل صفایی،
میدانی چقدر زن صیغه ای و غیره میتونی داشته باشی؟
تو خونه،
اندرونی و بیرونی داریم،
زنامون تو اندرونی اند،
و با ما که آقاییم،
نمیتونند یک به دو بکنند،
زیرا ما،
زود زن دوم میگیریم
حرفی هم بزنند،
آنها را طلاق میدیم،
تا آقا را اذیت نکنند.
پسر: آخه پدر جان،
الان عصر اینترنت و اطلاعات هست،
و بالاخره مردم از خودشون میپرسند،
این آخوندها چه نفعی دارن؟
پدر: فکر میکردم زرنگ تر از اینها باشی، پسرجان.
ی سر برو چاه جمکران!
تا ببینی فایده های آخوند شدن را.
پسرجان گوش بگیر،
فقط و فقط یک چیز رو یادت باشه،
اگه عاقل شدی،
و به حوزه رفتی،
تمام اون چیزهائی که
توی حوزه یاد میگیری،
فقط و فقط ابزار کار هستن،
یک وقت نکنه باورت بشه که...!
پسر: که چی؟ ها؟!
پدر: تو دیدی آخوند،
برا امام حسین گریه کنه؟
[مگر برا فیلم بازی کردن]
تو دیدی آخوندی بره مشهد و خودش رو به ضریح طناب کنه و شفا بخواد؟
تو دیدی آخوندی بره چاه جمکران؟
تو دیدی آخوندی صدقه بده؟
خلاصه کلام پسر جان،
همش داستان بافی هست و بس
اگر کسی هم فهمید قضیه چیه
رو منبر میگی طرف مرتده و کارش تمومه.
امروز هم که حکومت مال خودمونه
و کسی نمیتونه بگه
بالای چشمت ابروه.
دو کلمه که تو حوزه خواندی،
میری قاضی میشی،
امام جمعه میشی،
رئیس جمهور و نماینده میشی،
و دیگه هم از آخور میخوری،
و هم از توبره.
جنگ هم بشه،
تو فقط برو منبر و از فیض شهادت بگو و از بهشت.
خودت که نمیخوای بری جنگ و بجنگی
فقط دیگران را تشویق کن برن جنگ
ثوابش به تو هم میرسه.
مگه هشت سال جنگ داشتیم
چندتا آخوند کله گنده شهید شدند؟!!
پسرم کدوم آخوند مسئول تا حالا دیدی شهید بشه؟
تازه آقازاده های اونا هم میروند خارج درس میخونند،
با پول دولت،
و برمیگردن مدیر و رئیس میشن.
وقتی هم بمیریم،
مستقیم میریم بهشت
و حوریان در انتظارمونند.
تازه ببین همین مردم در عصر اینترنت،
چطور در عاشورا تاسوعا،
خودشونو برای داستانهای ما،
جر میدن،
و به سر و صورت خودشون میزنند.
پس فکر نکن که در ۵۰ یا ۱۰۰ سال آینده این مردم خواهند فهمید همش داستان بوده!!!
خلاصه پسره فهمید که،
پدر بد و بیراه نمیگه...
روز بعد پسر روانه حوزه شد،
و ما همواره؛
خمس میدیم،
زکات میدیم،
شفاعت می خواهیم،
صدقه میدیم،
نذری میدیم در عاشورا و تاسوعا براشون سنگ تمام میذاریم و...
دست آقا را هم میبوسیم،
و آقا هم کلی حال میکنه...
اینو میگن زندگی شرافتمندانه آخوندی!!!
بیشتر این دلایل حقیقته! اینطور نیست؟!
۱.۹k
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.